-
می روی . . .
دوشنبه 5 آذرماه سال 1386 11:11
می روی دل را میان شهر غم جا می گذاری چشم من را با هجوم گریه تنها می گذاری می روی،می دانم امید محال دارم،اما روزنی هر چند کوچک،رو به من وا می گذاری می روی و می زند پرپر دل ناماندگارم نازنین من چرا روی دلم پا می گذاری من بدون موج زلفت،دل به دریا می سپارم بی پناه شانه هایم،سر به صحرا می گذاری می روی اما تو را جان...
-
RSS چیست و چگونه می توان از آن استفاده کرد؟
شنبه 3 آذرماه سال 1386 00:34
تا بحال احتمالا زیاد پیش اومده براتون که وارد یه سایت یا وبلاگی بشین و توی یکی از منوهای اون که معمولا به اسم Syndicate نام گذاری شده با آیکن های یا روبرو شده باشید و احیانا روش کلیک کردین و با یه صفحهی ظاهرا نا آشنا مثل این مواجه شدین! قبل از توضیح دادن RSS درباره نسخه های مختلف آن صحبت مختصری می کنم. RSS درنسخه های...
-
گناه بی اراده
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1386 08:19
می شه خدا رو حس کرد تو لحظه های ساده تو اضطراب عشقو گناه بی اراده بی عشق عمر آدم ، بی اعتقاد می ره هفتاد سال عبادت یک شب به باد می ره... وقتی که عشق آخر ،تصمیمشو بگیره کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره ترسیده بودم از عشق، عاشقترم از همیشه هر چی محال میشد ،با عشق داره میشه انگار داره میشه ... عاشق نباشه آدم ، حتی خدا...
-
عکس
چهارشنبه 30 آبانماه سال 1386 09:43
شبهای بلند بی عبادت چه کنم؟ تن من به گناه کرده عادت چه کنم؟ یاران همه گویند خدا می بخشد گیرم که بخشید ز خجالت چه کنم؟ سیاهی رنگیست سیاهی رازیست من سیاهی را می پرستم درآن سیاهی چه رازیست نمی دانم من روشنی ها را در سیاهی چشم هایم می بینم نور را در سیاهی آسمان می شود جست خواب های طلایی در سیاهی چشم هایم نهفته آرامش عجیب...
-
عید شد ... شعبان به نیمه رسید ...
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1386 19:29
مدتی ننوشتند، مرا، عید شد ... شعبان به نیمه رسید ... حوصلهی سکوتم سر رفت، نسیم وزید، من به باغ مینو رسیدم ... انگار ... سکوت دیگری شد ... حادثه شد آمدن موعود، موعد ... معاد ... و هر مشتق دیگری از این ریشهی دل لرزان ... ترنم واژه، پس از واژه، کنار همیشه ... من مثل گذشته شدم، گذشته مثل امروز، فردا ... لغت دارم تا دلت...
-
وطن
چهارشنبه 9 آبانماه سال 1386 08:56
ای کویر تو بهشت جان من عشق جاویدان من ایران من کاوه آهنگری ذهاک کش خود که دشمن افکنی ناپاک کش رخشی و رستم بر او پا در رکاب تا نبیند دشمنت هرگز به خاب مرزدارانه دلیرت جان به کف سرفرازان سپاهت صف به صف خون به دل کردند دشت و نهر را بازگرداندند خرمشهر را ای وطن ای مادر ای ایران من مادر اجداد و فرزندان من خانه من بانه من...
-
به یادت
سهشنبه 8 آبانماه سال 1386 13:41
دستم ساقه سبز دعایت گـل اشـکم نثـار خاک پایـت دلم در شاخه یاد تو پیچیـد چو نیلوفر شکفتـم در هوایت به یادت داغ بـر دل مـی نشانـم زدیده خون به دامن می فشانم چو نــی گر نالم از سوز جـدایـی نیستان را به آتش می کشانم به یادت ای چـراغ روشـن مـن ز داغ دل بسوزد دامـن مـن ز بس در دل گل یادت شکوفاست گرفتـه بـوی گـل پیــراهن مـن...
-
شعر رفتن
دوشنبه 30 مهرماه سال 1386 08:17
دوباره موج غزل آرزوی دریا کرد و تکه تکه ی رود عزم ترک صحرا کرد میان قافیه ها و ردیف ها می گشت که کوله بار سفر را دوباره پیدا کرد تمام هوش و حواسش به شعر رفتن بود ترانه ای که دلش را عجیب شیدا کرد نشست و وسوسه سیب سرخ را خط زد اگر چه آدم قلبش هوای حوا کرد شبیه کودکیش سنگ خسته ای برداشت وشیشه های شب تیره را تماشا کرد...
-
الهه ناز
جمعه 27 مهرماه سال 1386 22:39
دلم گرفته از این واژه های سرگردان از این ترانه غمگین و خسته و گریان که زاده می شود اما نمی نویسم من که خسته ات نکند درد عشق بی درمان نه بهتر است ندانی که عاشقت هستم فرشته ای تو و این شعر های یک انسان و بال های تو را اشک اگر بسوزاند بدون بال و پر اینجا میان این زندان؟! نه عاشقم نشو من ذره ذره از خاکم کویر خشکم و در...
-
تحقیر می شود؟
جمعه 27 مهرماه سال 1386 22:34
گاهی خدا میان غزل پیر می شود او هم اسیر گردش تقدیر می شود امروز آفریده یک انسان باشکوه فردا از آفریدن ما سیر می شود وقتی غزل به وسعت آیینه می رسد احساس های خوب تو زنجیر می شود چشم انتظار آمدن منجی ام ولی هی چهره ها در آیینه تکثیر می شود شب ناگهان مشوش تب می شود و باز کابوس های خواب تو تعبیر می شود در این کویر خشک ، تو...
-
باران نمیشود
جمعه 27 مهرماه سال 1386 22:30
این قطره های اشک ، باران نمی شود زخمی که کهنه شد ، درمان نمی شود آدم نشسته است ، حوا نیامده مهتاب پشت ابر ،تابان نمی شود حوا سرشته شد ، سیبی درون دست دیگر نیاز به ،شیطان نمی شود! فریاد می زنم : - حوا تو رو خدا ممنوعه آمدی ، پنهان نمی شود آدم اشاره کرد ، گندم نمی خوری ؟! پس آسمان چرا ، گریان نمی شود؟ ما مثل این زمین ،...
-
جا به جا شد تقدیر، مثل برگی در باد
شنبه 21 مهرماه سال 1386 12:45
جا به جا شد تقدیر، مثل برگی در باد آسمان ابری شد، ناله ای را سر داد زیرورو شد دنیا، خوب وبد در هم ریخت روز و شب هم گم شد در سکوت و فریاد گرمی تابستان از تعجب یخ زد! لحظه سختی بود، شد زمستان مرداد! رود پر آب اینبار خسته بود از تکرار سوی مردابی رفت در کویری آباد! مهربان تر از قبل، شد خدا:<< تا انسان- - بال پروازی...
-
فردایی ندارم
شنبه 21 مهرماه سال 1386 12:36
دیگر برای واژه ها جایی ندارم حرف دلم گنگ است و معنایی ندارم فصل سکوتم را ببین بانوی اشعار فریادهایم بی صدا ، نایی ندارم دنیا به پایان می رسد ، راهی نمانده راهی اگر باقی ست من پایی ندارم بانو ! نمی خواهم بجنگم تا قیامت آیینی از نوع چلیپایی ندارم آواز می خوانم ولی اینها دروغ است آوایی از جنس نکیسایی ندارم شاید فضای شعر...
-
دیوانگی
دوشنبه 16 مهرماه سال 1386 10:18
برای دیوانه نویسی های شبانه ام …بهانه ای جز گلایه از تو ندارم آیا مگر می شود در این روزها که مرا به هزاره ای بودن عشق به مسلخ تمسخر می کشند دلیل عاشق بودنم را کتمان کنم؟ آری به ذات پاک هر چه قاصدک سرگردان و به زلالی چشمهای خیس اشک هر شبم من سالهاست راه خانه ام را گم کرده ام…آنقدر دور شدم که دیگه انگار توان برگشت را...
-
درس مرگ
چهارشنبه 11 مهرماه سال 1386 11:39
در کلاس درس روزگار درسهای گونه گونه هست درس دست یافتن به آب و نان! درس زیستن کنار این و آن درس مهر درس قهر درس آشناشدن درس با سرشک غم زهم جدا شدن! ...در کنار این معلمان و درسها در کنار نمرههای صفر و نمرههای بیست! یک معلم بزرگ نیز در تمام لحظهها، تمام عمر! در کلاس هست و در کلاس نیست! نام اوست: مرگ! و آنچه را که...
-
اشک
چهارشنبه 11 مهرماه سال 1386 11:36
امشب اشک می ریزم تابار تنهایی را ازدوش خود بردارم . امشب اشک می ریزم تا تواشکهای خاطراتمو ببینی . امشب اشک می ریزم تا خیابونهای دلم پرازاشک من بشند . امشب اشکهایم جای باران می بارند پهنای صورتم ازاشکهام پرشده ... دل آسمونم گرفته نباید براو خورده گرفت چراکه آسمونم دلش می گیره واشکهاش سرازیر می شه . احساسم مرده می نویسم...
-
کاش می شد
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 15:11
کاش می شد از میان ژاله ها جرعه ای از مهربانی را چشید در جواب خوبها جان هدیه داد سختی و نامهربانی را ندید کاش میشد با محبت خانه ساخت یک اطاقش را به مروارید داد کاش می شد آسمان مهر را خانه کرد و به گل خورشید داد کاش میشد بر تمام مردمان پیشوند نام انسان را گذاشت کاش می شد که دلی را شاد کرد بر لب خشکیده ای یک غنچه کاشت...
-
چگونه ستایشت کنم
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 15:06
ای عشق واقعی چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است، چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری می شود، بگذار نامت راتکرار کنم نامت زیباست....... دلنشین است ، چه داشته ای که این چنین مرا طلسم کرده ای ، من این گونه نبوده ام تو عشق را با من آشنا کردی، تو هوای دلم را با طراوت کرده ای، زمانی که با تو هستم به...
-
دوستت دارم------هستی من
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:54
در این تاریکی شب ، کنار شعله سوزان شمع ، هنوز بیدارم و می نگارم ، نمی دا نم به خواب رفته ای یا با فکر و خیال من می جنگی !!! ولی اونچه که می دونم اینه که راحت به خواب رفته ای ومن رو مثل همیشه به دست تنهایی و جدایی سپردی !!! نمی دونم چرا امشب بیش از همیشه احساس دلتنگی می کنم ، دوست داشتم کنارت بودم ، برام حرف می زدی و...
-
نمی دانم
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:50
نمی دانم دلم گم شده یا اونی که دل به او سپردم! نمی دانم عشقم گم شده یا معشوقم. نمی دانم اعتماد بی جا کردم یا بی جا به من اعتماد کردند. نمی دانم لیاقت او را نداشتم یا او لایق من نبود. نمی دانم من در حق عشقمان خیانت کردم یا او. او قدر ندانست یا من, نمی دانم..... نمی دانم خدا این را قسمت ما کرد یا ما خود قسمت را رقم...
-
چند نوشته
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 21:47
منم دلتنگم ! آن قدر که با نامت می گریم ! دل تنگی...انتظار...من ...من غریب تر از همیشه ام عشق من... تو که خوب می دانستی که همه تنها آشنایی را به یدک می کشند و تو آشنای منی... تو که می دانستی هر نفسم با نفست بیرون میاد... تو... یادت نمی آیدعشق من؟... یادت هست در آغوشم کشیدی که من همه کس توام ! ... من برای تو ...برای تو...
-
تنهایی:
چهارشنبه 28 شهریورماه سال 1386 22:08
دلم گرفت ای هم نفس پرم شکست تو این قفس تو این غبار . تو این سکوت چه بی صدا . نفس نفس از این نامهربونی ها دارم از غصه می میرم رفیق روز تنهایی . یه روز دستاتو می گیرم تو این شب گریه می تونی پناه هق هقم باشی زیبا نیست؟ کاره خودم نیست هاااا
-
آرزو
چهارشنبه 28 شهریورماه سال 1386 21:56
کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت می افتاد بسراپای تو لب می سودم کاش چون نای شبان می خواندم بنوای دل دیوانه تو خفته بر هودج مواج نسیم می گذشتم ز در خانه تو ... کاش چون یاد دل انگیز زنی می خزیدم به دلت پر تشویش ناگهان چشم ترا می دیدم خیره بر جلوه زیبائی خویش کاش در بستر تنهائی تو پیکرم شمع گنه...
-
تقدیم به کسی که همه ~هستی~ه منه
چهارشنبه 28 شهریورماه سال 1386 15:19
تو اگر پاییز زردی واسه من بهار سبزی تو اگر هوای سردی واسه من همیشه گرمی تو اگر ابر سیاهی واسه من ابر بهاری تو اگر دشت گناهی واسه من یه بی گناهی تو اگر غرق نیازی واسه من یه بی نیازی تو اگر رفیق راهی واسه من یه تکیه گاهی تو اگردلت زسنگه واسه من خیلی قشنگه تو اگر باده پرستی تو اگر دیوانه هستی اگه مستی اگه پستی هر چه هستی...
-
بخدا قشنگه
چهارشنبه 28 شهریورماه سال 1386 15:15
آسمان بغض کرده چون دل گرفته من. هوای خانه صاف است ولی آسمان دل من ابریست پراست از ابرهایی که هوس باریدن دارد باریدن در خانه ی کسی که بتواند درد مرا بفهمد درد تنهایی را چشیده و با آن مانوس باشد.دلم آغوش بی دغدغه می خواد، ورد زبانم گشته ولی کو آن سایه ی آرامش ؟! من که بر هر که تکیه کردم خود کوه درد گشت و بر من خراب شد...
-
عشق خیابانی
شنبه 24 شهریورماه سال 1386 22:12
روزگاریست همه عرض بدن می خواهند# همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند# دیو هستند ولی مثل پری می پوشند# گرگ هایی که لباس پری می پوشند# آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند# عشق ها را همه با دور کمر می سنجند# خب طبیعی ست که یکروزه به پایان برسد# عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
ـ فروغ فرخزاد ـ
شنبه 24 شهریورماه سال 1386 22:07
تنهایی در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست دل من که به اندازه یک عشق است به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای و به آواز قناریها که به اندازه یک پنجره می خوانند ....
-
گنجیشک
پنجشنبه 22 شهریورماه سال 1386 22:31
به هوش بودم از اول که دل به کسی نسپارم ............. شمایل تو بدیدم نه عقل ماندو نه هوشم............ گر طبیبانه بیایی بر سر بالینم........... بدو عالم ندهم لذت بیماری....... پس هر گاه احساس تنهایی کردی... این حقیقت ا به خاطر داشته باش.... یک نفر... یک جایی... در حال فکر کردن به توست.. اما کی به من فکر می کنه؟
-
خداوندا
پنجشنبه 22 شهریورماه سال 1386 22:23
خداوندا اگر روزی بشر گردی ز حال ما خبر گردی پشیمان می شوی از قصه خلقت از این بودن از این بدعت خداوندا نمی دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه زجری می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
-
طالع بینی چینی
چهارشنبه 21 شهریورماه سال 1386 11:27
هیچ کلکی در کارنیست! این بازی بطرز شگفت آوری دقیق خواهد بود! البته بشرطی که تقلب نکنید! < < < طالع بینی چینی! .. سال جدید چینی امسال سال اژدهای آهنین است که امیدواریم سالی خوش و پر از خوش شانسی برای شما باشد! < < < فقط به دستور العمل عمل نماید و تقلب نکنید، در غیر اینصورت نتیجه درست از آب در نخواهد...