دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دوستت دارم

 

آدم خیلی چیزها رو دوست داره.....یک شاخه گل ....یک درخت زیبا...یک پرنده قشنگ....

اما همه اینها با وجود تو قشنگه.....تو اگه نباشی عشق معنا پیدا نمیکنه ودیگه عالم قشنگ

نیست....دوستت دارم بخاطر لطافت کلامت....بزرگی روحت...صداقت قشنگت ...عظمت سکوتت

و......این جملات سخترین جملاتی بود که تا بحال نوشتم

.........................

برنامه نویس

 

 اگر شوهر آدم برنامه نویس باشد...

شوهر: سلام،من Log in کردم.
زن: لباسی رو که صبح بهت گفتم خریدی؟
شوهر: Bad command or File name.
زن: ولی من صبح بهت تاکید کرده بودم
شوهر: Syntax Error, Abort, Retry, Cancel.
زن: خوب حقوقتو چیکار کردی؟
شوهر: File in Use, Read only, Try after some Time.
زن: پس حداقل کارت عابر بانکتو بده به من.
شوهر: Sharing Violation, Access Denied.
زن: می دونی، ازدواج با تو واقعا یک تصمیم اشتباه بود.
شوهر: Data Type Mismatch.
زن: تو یک موجود بدرد نخور هستی.
شوهر: By Default.
زن: پس حداقل بیا بریم بیرون یه چیزی بخوریم.
شوهر: Hard Disk Full.
زن: ببینم میتونی بگی نقش من تو زندگی تو چیه؟
شوهر: Unknown Virus Detected.
زن: خب مادرم چی؟
شوهر: Unrecoverable Error.
زن: و رابطه تو با رئیست؟
شوهر: The only User with Write Permission.
زن: تو اصلا منو بیشتر دوست داری یا کامپیوترتو؟
شوهر: Too Many Parameters.
زن: خوب پس منم میرم خونه بابام.
شوهر: Program Performed Illegal Operation, It will be Closed.
زن: خوب گوشاتو بازکن، من دیگه بر نمیگردم!
شوهر: Close all Programs and Logout for another User.
زن: می دونی، صحبت کردن باتو فایده نداره، من رفتم.
شوهر: Its now Safe to Turn off your Computer

 

رو سیاهی

 

اشک میغلتد بمژگانم زشرم روسیاهی

ای پناه بی پناهان ! مو سپید روسیاهم

بردر بخشایشت اشک پشیمانی فشانم

تا بشویم شاید از اشک پشیمانی گناهم

 

وای برمن ، با جهانی شرمساری کی توانم –

تا بدرگاهت برآرم نیمه شب دست نیازی ؟

با چنین شرمندگی ها ، کی ز دست من برآید –

تا بجویم چاره ی درد دلی از چاره سازی ؟

 

خدایا گناهام زیاده ولی تو بزرگتری پس منا ببخش.....آمین

عطر تو خیلی عزیزه ، با توام شاعر بارون

دیگه بیکسی تمومه ، وقتی چشمات روبرومه

گریه کردن روی شونه ات ، آخ هنوزم آرزومه

عطر تو خیلی عزیزه ، با توام شاعر بارون

نگو راهمون درازه ، منو از جاده نترسون

با تو از اول اول ، باتو یک شروع تازه

دست ما ذره به ذره ،شعر پروازو میسازه

دیگه دستات مال من شد، هیشکی باورش نمیشد

واسه چشمایی که شورن ، قصه مون بد قصه ای شد

حالا تو مال من هستی ، این حقیقته نه رویا

نذار اشکاتو ببینن ، پریای ته دریا

دیگه هیشکی نمیتونه، تو رو از دلم بگیره

هر کی بدخواه من و توست ، بذار از قصه بمیره

گاهی

 

گاه گاهی که دلم می گیرد
 
به تو می اندیشم
خوب در یادم هست
چه شبی بود آن شب!  
تو همان نوگل دیرینه و من
 برگ زردی که فتاده است به خاک
 و من اندر عجب این دیدار که تو بعد از سال ها
 هم چنان زیبایی!
 کاش می دانستی
 که چه کردی با من
 در همان لحظه که لبریز ز شوقت بودم
چشم بر گرداندی
و مرا سوزاندی
 من سراپا همه چشم تو دریغ از یک نگاه
 دل که سرشار ز عشق ،
 چشم من غرق حضور،
 دست هایم بی تاب،
 در خیالم همه تو!
 و تو از سنگ و نگاهت بی رنگ
 آن زمان که به تو روی آوردم
خوب می دانستم
 که چه در سر داری
 لیک و اما که نشد
 تا ز تو دل بکنم
 بارها می دیدم
 بین من و تو فاصله ها بسیار است
 بارها می خواندم
 که دلت در گرو اغیار است نپذیرفتم باز
 چشم به راهت ماندم
پیش پایت چه حقیر می ماندم
قلب پاکم چون فرش
 زیر پایت افتاد
 دست هایم در تب عشق تو هر دم جان داد
 و تو چون کوه یخی همه را خشکاندی
 پشت پایت چه غریب
اشک هایم می ریخت
تارو پودم همه یکباره گسیخت
 من گمان می کردم
 دل تو مال من است
 چه خیالات خوشی!
ولی افسوس و دریغ!
 قاتل جان من است
یاد من باشد اگر باز نگاری دیدم
 نکنم هیچ نگاه
 نکنم باز خطا
دور دل نیز حصاری بکشم
 نغمه ی عشق فراموش کنم
 همه را از دل خود می رانم
 از همه می گذرم
 به جز از عشق تو ای بلبل شیرین سخنم!