دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

آی عشق آی عشق

 

   همه لرزش دست و دلم

   از ان بود

   که عشق

   پناهی گردد

   پروازی نه

   گریز گاهی گردد

   آی عشق آی عشق

   چهره ی ابی ات پیدا نیست

   و خنکای مرهمی

   بر شعله ی زخمی

   نه شور شعله

   بر سرمای درون

   آی عشق آی عشق

   چهره ی سرخت پیدا نیست

                                                           شاملو

 

آرزو

 

هرگز ارزو نکرده ام

یک ستاره در سراب اسمان شوم

یا چو روح بر گزیدگان

 

هم نشین خامش فرشتگان شوم

هرگز از زمین جدا نبوده ام

با ستاره اشنا نبوده ام


روی خاک ایستاده ام

با تنم که مثل ساقه گیاه

باد و افتاب و اب را

میمکد که زندگی کند


بارور ز میل بارور زدرد

روی خاک ایستاده ام

تا ستاره ها ستایشم کنند

تا نسیم ها نوازشم کنند

 

خیلی سخته....

 

 

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری

 

صبح بلند شی ببینی که دیگه دوستش نداری

 

خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی

 

بی وفا شه اونی که جونتو واسش گذاشتی

 

خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه

 

هوساش وقتی تموم شد بره و پیشت نمونه

 

خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه

 

تازه فردای همون روز از دوست عاشقش با خبر شه

 

خیلی سخته توی پاییزبا کسی آشنا شی

 

اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی

 

خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه

 

بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اونو ببینه

 

خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی

 

کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی

 

خیلی سخته واسه اون بشکنه یه روز غرورت

 

ولی اون نخواد بمونه همیشه سنگ صبورت

 

خیلی سخته اون که دیروز تو واسش یه رویا بودی

 

از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی

 

 

تماشا کن

 

چنان دل کندم از دنیا

که شکلم شکل تنهاییست

ببین مرگ مرا در خویش

که مرگ من تماشایی است

مرا در اوج میخواهی

تماشا کن تماشا کن

دروغین بودم از دیروز

مرا امروز حاشا کن

در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما

همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها

 

 

 

 

 

رهگذار عمر

 

رهگذار عمر سیری

در دیاری روشن و تاریک

رهگذار عمر راهی

بر فضایی دور یا نزدیک

کس نمیداند کدامین روز می آید

کس نمیداند کدامین روز میمیرد

چیست این افسانه هستی خدایا چیست

پس چرا آگاهی از این قصه مارا نیست

روزی انسان برده عشق و محبت بود

جز ره مهر و وفا راهی نمی پیمود