دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

اندیشه های یک هفته

روز شنبه
آیا می دانی که برای رشد یافتن باید اول خاک شدن را تمرین کرد؟

روز یک شنبه
اگر می خواهی از زندگی لذت ببری ، هر کاری را جدی بگیر و بدان که تو برای انجام آن بهترین هستی.

روز دوشنبه
تو جانشین خداوندی ، پس مثل یک انسان مقدس زندگی کن !

روز سه شنبه
هیچ انسانی بدون سرمایه ی عمر به دنیا نمی آید . پس ببین چگونه آن را خرج می کنی .

روز چهارشنبه
آدمهای فقیر ولخرج تر از پولدارها هستند ، زیرا ثروتمندان از ترس فقر خسیس می شوند و فقرا چیزی برای ترسیدن ندارند

روز پنج شنبه
نقاش ، نویسنده و عکاس ، از کاینات کپی بر می دارد و اثرش شاهکار می شود .

روز جمعه
در قطرات باران رمزی است که باید به آن گوش کنیم . الفبای ترنم رود است . اگر گوش کنیم قادریم که لایق فردوس باشیم و از آن لذت ببریم . زیرا در بهشت ، نهر ها جاری است !!!

آفرینش پدر

 

خداوند

استواری را از کوه گرفت

و بزرگی را از درخت

ملایمت را از خورشید تابستان

آرامش و وقار را از دریای خموش ؛ از طبیعت

سکوت را از شب

خرد را از سالمندان

قدرت را از پرواز عقاب بر آسمان بیکران

شادی و نشاط را از صبح بهار

توکل و امید را از بذر کوچک انار

و صبر و بردباری را از لیت

سر انجام همه اینها را با هم در آمیخت

و چون چیزی برای افزودنش نماد

دانست که شاهکارش تکمیل شده است

وآنگاه پدر را آفرید

روز پدر بر همه پدران زحمتکش مبارکباد

 

بوسه های باران

 

ای مهربانتر از برگ در بوسه‌های باران
بیداری ستاره، در چشم جویباران


آئینهء نگاهت؛ پیوند صبح و ساحل
لبخندِ گاه گاهت؛ صبح ِ
ستاره باران


بازآ که در هوایت، خاموشیِ جنونم
فریادها بر انگیخت از سنگ ِ کوهساران


ای جویبار ِ جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران


گفتی : "به روزگاری مهری نشسته!" گفتم :
"بیرون نمی‌توان کرد، حتی به روزگاران"


بیگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق ِ پشیمان، سرخیل شرمساران


پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار ِ زندگی را زین گونه یادگاران


وین نغمهء محبت، بعد از من و تو مانَد
تا در زمانه باقیست آواز ِ باد و باران

                                                                                             شفیعی کدکنی

 

قاصدک

 

ghasedak

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
 خوش خبر باشی ، اما ،‌اما
گرد بام و در من
 بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
 نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
 برو آنجا که تو را منتظرند
 قاصدک
در دل من همه کورند و کرند .بردار ازین در وطن خویش غریب
 قاصد تجربه های همه تلخ
 با دلم می گوید
 که دروغی تو ، دروغ
 که فریبی تو. ، فریب