دوباره موج غزل آرزوی دریا کرد
و تکه تکه ی رود عزم ترک صحرا کرد
میان قافیه ها و ردیف ها می گشت
که کوله بار سفر را دوباره پیدا کرد
تمام هوش و حواسش به شعر رفتن بود
ترانه ای که دلش را عجیب شیدا کرد
نشست و وسوسه سیب سرخ را خط زد
اگر چه آدم قلبش هوای حوا کرد
شبیه کودکیش سنگ خسته ای برداشت
وشیشه های شب تیره را تماشا کرد
شکسته بود دلش از تمام خاطره ها
نگاه تلخ و سیاهی به صبح فردا کرد
برای رفتن از این کوه و دشت و این صحرا
حصار خاکی تن را یکی یکی وا کرد
رسیده بود به دریا و روح آزادش-
-درون قلب زلال و عمیق ماواء کرد
هو الرئوف
سلام علیکم
اشعارتون بی نظیرند و این آخری هم خیلی زیباست
گهگاهی که سر می زنم آروم می شم از اینهمه زیبائی خاطر و خال یک آسمانی ِ زمینی
یا علی
سلام
آپت زیبا بود ....
گریه کن ...گریه قشنگه
شاد باشی
سلام همسایه
اینا کاره خودته ؟
اگه کاره خودت هست که آفرین
اگرم کاره خودت نیست بازهم به خودت آفرین که باعث شدی شعرها رو بخونم
یاحق
حالا چرا انقدر عصبانی؟ من اگر عرضه این کارها رو داشتم که الان رئیس جمهوری رهبری وزیری چیزی بودم. همیشه انقدر از هر چیزی واسه خودت انقدر ... میسازی؟
سلام
وبلاگ و لوگوی جالبی داری.
نه هوایی
نه حبابی نه خدایی
نه انسان، نه مخلوق...
سلام احمد عزیز
سری به کلبه ام بزن ...
شاد باشی
سلام خوبی چه کار می کنی خیلی وبلاگ مزخرفی داری
سلام
ما همسایه ایم؟
به هرحال از حضور سبزت خرسندم.شعر رفتن /زیباست و البته شروعی دوباره است.
در ضمن آره کار خودم است البته شعر که نیستند مهرند...شاد باشی
خدایش هم بعضی وقتا گریه قشنگه نه؟
اما کاشکی این گریه های ما واقعا گریه باشه
http://khorand.blogfa.com/
http://khorand.blogfa.com/
http://khorand.blogfa.com/
http://khorand.blogfa.com/
«مهمه.یادتون نره»