-
هیچ کس
جمعه 3 آذرماه سال 1385 14:53
کسی به فکر گلها نیست کسی به فکر ماهی ها نیست کسی نمی خواهد باور کند که باغچه دارد می میرد که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است که ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود و حس باغچه انگار چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده است. از فروغ فرخزاد
-
بیوگرافی داریوش
پنجشنبه 2 آذرماه سال 1385 02:57
داریوش سلطان غم بیوگرافی داریوش بدون شک او پدیده ای درتاریخ موسیقی ایران است،ترانه های داریوش از خواسته ها و افکار مردم ایران در سه دهه اخیر متاثر گشته.داریوش افسانه است.اویکی از هزاران خواننده ایست که در دوران معاصر چون ستاره میدرخشد.ترانه های او در ارتباطی نزدیک با رنج و خوشی زندگی متداول ایرانیان است،مردمانی سختی...
-
دار مکافات
پنجشنبه 2 آذرماه سال 1385 02:34
می دونی؟ دنیا دار مکافاته دنیا آخرش پاچه ی همه رو می گیره باید خیلی چیزا رو ببینی چیزی که حق کسی نبوده کسی نمی دونه تاوان چیو داره پس میده.... پدرشو. پدر جدشو.۱۰ نسل قبلشو... دنیا بدجور دار مکافاته دنیا جان از ما بکش بیرون...
-
رسوایی ام!!!
دوشنبه 29 آبانماه سال 1385 08:58
رسوایی ام را چون که دید خندید و رفت چون از عاشقی گفتم به او خندید و رفت از پرده چون برون افتاد راز قلب من بر تمام رازهای قلب من خندید و رفت من نبودم درد بود کز این دلم سر می کشید چون که فهمید عاشقم بر چشم او خندید و رفت من ز مهر و عشق قصه می گفتم به او چون شنید قلبم پر ز مهر و عاشقی است خندید و رفت من به او گفتم گر...
-
بقیه عشق و سنن
یکشنبه 28 آبانماه سال 1385 21:03
ترکیه: اورهان و عایشه اولین بار اورهان در کافه عایشه را دید که داشت آواز سوزناکی می خواند. احساس کرد یک دل نه صد دل عاشق عایشه شده است. چنان به عایشه خیره شده بود که وقتی لیوان در دستش شکست متوجه شکستن لیوان نشد. خون از دستهایش راه افتاده بود و تمام کف کافه را گرفته بود، اما صاحب کافه که عاشق عایشه بود، از این موضوع...
-
عشق و سنن
یکشنبه 28 آبانماه سال 1385 20:56
البته طبیعی است که انسان تا وقتی سی ساله نشده، فکر می کند که عشق هرگز نمی میرد، اما بعد از اینکه یکی دوبار عشقش مرد، به این نتیجه می رسد که عشق اصلا به دنیا نمی آید!! در همین راستا و با توجه به اینکه در هرجای دنیا عشق یک جوری اتفاق می افتد که در جای دیگر یک جور دیگری اتفاق می افتد، می خواهیم ببینیم در هر کشوری عشق...
-
گل دوستی
یکشنبه 28 آبانماه سال 1385 20:23
دل ِ من دیر زمانی است که می پندارد دوستی نیز گلی ست؛ مثل ِ نیلوفر و ناز ! ساقه ی ترد ِ ظریفی دارد بیگمان سنگدل است آنکه روا میدارد؛ جان ِ این ساقه ً نازک را دانسته (!) بیازارد.
-
رسوایی
جمعه 26 آبانماه سال 1385 20:26
برای رسوایی این دل بیچاره تنها همین گونه های خیس همین دست های یخ کرده و همین لب های لرزان کافی است به خدا ! تا وقتی که دست های مهربان تو آرامش بخش این تن تنهاست از هیچ کس و هیچ چیز ی نخواهم ترسید تو که می دانی برای شکستن این دل بیچاره تنها یک چین پیشانی یک خم ابرو یک نگاه طوفانی کافی است.
-
عشق و جهنم
جمعه 26 آبانماه سال 1385 19:59
جهنم درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود . پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم؟! از روزی که این آدم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و ... حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن...
-
من
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1385 20:58
ای دوست من من آن نیستم که مینمایم آن منی که در من است ای دوست در خانه خاموشی ساکن است و تا ابد همان جا می ماند ناشناس و در نیافتنی من نمی خواهم هرچه می گویم باور کنی و هرچه می کنم بپذیری زیرا سخنان من چیزی جز صدای اندیشه های تو وکارهای من چیزی جز عمل آرزوهای تو نیستند هنگامی که تو می گویی باد از مشرق می وزد من می گویم...
-
قایم موشک
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1385 10:57
قایم موشک چه می دانستم وگرنه اصلا چشم نمی گذاشتم که دور رفته باشی و این قدر دیر برگردی یا لا اقل چندان نمی شمردم که این همه سال...این همه سال!!! فکر کردی از یادم می روی... می بینی که من هنوز کودک مانده ام اما دیگر از تو چشم بر نمی دارم بازی دیگری بلد نیستی...!!!
-
عشق یا اعتماد
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1385 18:47
عشق یا اعتماد نمی دانم چیزی میان ما گم شد که هرگز آن را نیافتیم پس مرا فراموش کن
-
فکرشو کن
جمعه 19 آبانماه سال 1385 18:54
فکرشوکن یه شب باهم یه گوشه ای تنها باشیم با چارتا دیوار و یه سقف جدا ازاین دنیا باشیم من باشم وتوباشی و یه جفت دلهای بی قرار فرصت خوب انتقام ازلحظه های انتظار فکرشوکن عروسکم به اون شب پرالتهاب چشماتوروی هم بذار امشب به یاد من بخواب فکرشوکن دستای من روقلب توجون بگیره دل,دل بی قرارتو توسینه آروم بگیره نه ساعتی باشه که...
-
یه ما جرا
جمعه 19 آبانماه سال 1385 18:47
یه ماجرا غمگین چند روزپیش داشتم از جایی می یومدم...ناگهان یکی از دوستان گذشته رو دیدم.. وای ...چه حس خوبی داشت... آقا رفتیم توی قدیم..... مسخره بازی و خنده بازار عجب حالی داد..چقدر تو سر و کله هم زدیم..بعدشم............................ از گذشته ها گفتیم...از خاطراتی که همش خاطره شد.. .وای که چقدر لذت داشت می دونید...
-
غربت
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1385 22:03
غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد من در این ویرانه ها احساس غربت میکنم با دیدگانی گریان شانه هایی خسته و دستانی لرزان آمدنت را به انتظار نشسته ام باشد تا به یاری شانه های مهربانت خیل خستگیهایم را زمین بگذارم ای همه آرامشم قلب پریشانت نبینم . چون...
-
دوباره
دوشنبه 15 آبانماه سال 1385 18:39
اون روز که بهم گفت میخوام برات کاری بکنم که خوشحال بشی باور نمیکردم؟؟؟ باور نمیکردم که منم میتونم وجود داشته باشم! باور نمیکردم؟!!! اره مثل این که منم هستم ......... یه احساس لطیف برای بودن ، انتظار شیرین برای رسیدن ، گذشتن از تموم لحظه هام برای شنیدن... فکر میکردم دارم جون میگیرم. رسیدم ............. اره...
-
آتش عشق
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 22:02
عجب سوزنده ما را آتش عشق آتش عشق آتش عشق تمام شعله های سرکش عشق سرکش عشق سرکش عشق عشق عشق عشق عشق بغیر از عشق ما را پیشه ای نیست پیشه ای نیست پیشه ای نیست زبان و روح را اندیشه ای نیست اندیشه ای نیست اندیشه ای نیست اگه عشق نباشم نیستم من نیستم من نمیدانم هستم ،کیستم من کیستم من و بر ساز و برگ زندگانیی تمام شعر و آهنگ...
-
ببخشا
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 20:59
ببخشا گر که گفتم بی وفایی گله کردم چرا پیشم نیایی و یا تکرار کردم که کجایی * حقیقت را خدا می داند و بس تو هم مانند من تنها و بی کس * دلی روشن تر از آیینه داری تو هم عاشق ولی مانند من در یک حصاری ..... شعری زیبا از مجموعه اشعارغریبانه فریبا شش بلوکی
-
از الیزابت براونیک
سهشنبه 9 آبانماه سال 1385 21:02
عشق همیشه و به هر حال زیباست زیرا عشق است.آتش همه جا یکسان شعله میکشد خواه در محرابی مقدس باشد خواه در دکه کفاشی.خواه مشت علفی در گوشه خانه ای.عشق نیزآتش سوزان است که یک روز به تو بگویم دوستت دارم .تا به اعجاز این کلام سراپا دگرگون شوم.وجاذبه کهربایی پیدا کنم .از چهره خود نوری برتافته ببینم که صورت تو را هاله دار در...
-
قدیم و حال
سهشنبه 9 آبانماه سال 1385 20:53
کوچک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دلخوش کردیم که سکوت کرده ایم سکوت پر بهتر از فریاد توخالیست
-
تو
شنبه 6 آبانماه سال 1385 03:51
تو بخوای دنیا رو عاشق می کنم تو بخوای قد شقایق می کنم توبگو حالا که عاشق منی تو بگو اگه که باور منی وقتی میای به بوی تو مست شقایقها می شم از تو نگاه عاشقت تو سینه ام رها می شم گلبرگ اون ناز تنت وقتی که بارون می زنه وقتی شمیم اون نگات به قلب من سر می زنه مثل صدای بارونی گرمایی اما ارومی تو گریه و تبسمی تنها ترین ارزومی...
-
اشعار کوتاه
شنبه 6 آبانماه سال 1385 03:48
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است ای به ندای چشم تو این چه نگاه کردن است به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام دل تو را می طلبد دیده تورا می خواهد گفتا که میباید بری نامم ز یاد گفتم آری میبرم نامت زیاد
-
نقش باران
شنبه 6 آبانماه سال 1385 03:35
تورا چون نقش باران دوست دارم چو عطر پاک گلها دوستت دارم تنم چون ماهی افتاده بر خاک تو را مانند دریا دوست دارم بخند ای غنچه ی گلزار هستی که من خندیدنت را دوست دارم به باغ خاطرم ای لاله ی سرخ تو را تنهای تنها دوست دارم
-
چند تا سوال مهم
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1385 01:52
سلام این چند تا سوال خیلی مفهوم داره سعی کنید جواب بدید؟ میگن گریه آخرین سلاح خانمهاست به نظر تو چی باعث میشه که یه مرد گریه کنه؟ تا حالا توی یه دوراهی گیر کردی که نتونی تصمیم بگیری یا انتخاب کنی؟ اگر بخوان چشمهای شما رو ازتون بگیرن دوست دارین در آخرین لحظه چی رو ببینین؟ اگر ازت بخوان عشق رو در یک کلمه خلاصه کنی اون...
-
هزار و یک شب
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 21:50
گفته بودی یه شب هزار شب نمیشه و من عین دختر بچه های احمق ۱۴ ساله گولت رو خورده بودم. هزار شب که کم بود! یک شب به شبهایی که بی تو گذشت اضافه کن و ازش یه قصه بساز که با یکی بود هیشکی نبود شروع بشه. یکی بود. هیشکی نبود. من بودم. تو بودی. خدا هم نبود... تمام تنم بوی ساحل گرفته بود. مستی من نه از الکل بود نه دود. صدای خش...
-
پاسخ
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 21:37
چه می کنی؟چه می کنی ؟ درین پلید دخمه ها ، سیاهها ،کبود ها ، بخارها ودودها ؟ ببین چه تیشه میزنی به ریشهءجوانیت،به عمر و زندگانیت. به هستیت ،جوانیت. تبه شدی و مردنی ،به گورکن سپردنی ، چه میکنی ؟چه میکنی ؟" چه میکنم ؟بیا ببین که چون یلان تهمتن ، چه سان نبرد مکنم . اجاق این شراره را که سوزد و گدازدم ،چو آتش وجود خود ،...
-
مگو بر سر آنم...
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 21:35
تنهایم.... مگو که مگو.... چکنم اگر تنهاییم را فریاد نزم؟چه کنم اگر از تنهاییم ننالم... نمی دانم چه کنم.... بیخبرم... از "بی خبری" بی خبرم.... مدهوش نیم،بی هوش نیم ، از بی دلی بی خبرم... از بی خبری دلتنگم.... مگو که اشک مریز که نتوانم ... در تنهایی باید گریست .....باید خواست ... اما "طلب "خواسته رویایی است ... دلم...
-
ღღღ
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 21:19
"پنج وارونه چه معنا دارد؟" خواهرکوچکم از من پرسید. من به او خندیدم. کمی آزرده وحیرت زده گفت: "روی دیوار و درختان دیدم!" باز هم خندیدم. گفت: دیروز خودم دیدم ، مهران پسر همسایه ، پنج وارونه به مریم می داد !! بغلش کردم و با خود گفتم "بعدها وقتی ، رشد بی وقفه ی درد ، سقف کوتاه دلت را خم کرد ، بی گمان می فهمی ، پنج وارونه...
-
دلم گرفت...
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1385 22:31
دلم گرفت ای هم نفس ... پرم شکست تو این قفس تو این غبار تو این سکوت ... چه بی صدا نفس نفس از این نامهربونی ها دارم از غصه می میرم رفیق روز تنهایی یه روز دستاتو می گیرم تو این شب گریه می تونی ... پناه هق هقم باشی تو ای همزاد هم خونه ... چی میشه عاشقم باشی دوباره من . دوباره تو . دوباره عشق . دوباره ما دو هم نفس . دو هم...
-
افتخار
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1385 22:29
18 دلیل برای افتخار کردن آقایان: 1-همیشه از نام خانوادگی شما استفاده می شود. 2-مدت زمان مکالمه تلفنی شما حداکثر 30ثانیه است. 3-برای یک مسافرت یک هفته ای تنها یک ساک کوچک دستی نیاز دارید. 4-درب تمام شیشه های مربا وترشی را خودتان باز می کنید. 5-دوستان شما توجهی به کاهش یا افزایش وزن شما ندارند. 6-جنسیت شما در موقع...