گفته بودی یه شب هزار شب نمیشه و من عین دختر بچه های احمق ۱۴ ساله گولت رو خورده بودم. هزار شب که کم بود! یک شب به شبهایی که بی تو گذشت اضافه کن و ازش یه قصه بساز که با یکی بود هیشکی نبود شروع بشه.
یکی بود.
هیشکی نبود.
من بودم.
تو بودی.
خدا هم نبود...
تمام تنم بوی ساحل گرفته بود.
مستی من نه از الکل بود نه دود.
صدای خش دارم هم مادرزادی بود.
و هر دو برگشتیم به جایی که ازش اومده بودیم!