-
کوروش بزرگ بیدار می شود !
سهشنبه 10 مردادماه سال 1385 11:14
از خرابه های تخت جمشید صدایی می اید ارامگاه کوروش به لرزه در می اید و کوروش بزرگ از خواب 2500 ساله برمی خیزد !!! سرزمینش هزار تکه شده و قلب کوروش هم هزار تکه می شود . سرزمین اریایی ، سرزمین فریاد های سرخ ، سرزمین مردان پارس ، امپراطوری پارس و ان همه شکوه و عزت حال به گورستانی از ارزوها تبدیل شده است . ارزوهایی که در...
-
ای تپش قلب من
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 05:07
ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر تواَم سنگین شده ای به روی چشم من گسترده خویش شادی ام ، بخشیده از اندوه بیش ای مرا ، با شور و شعر آمیخته ، این همه آتش به شعرم ریخته ، همچو بارانی که شوید جسم خاک هستی ام ز آلودگیها کرده پاک ای تپشهای تن سوزان من آتشی در سایه مژگان من عشق چون در سینه ام بیدار شد از طلب ، پا تا...
-
یه آرزو دارم
جمعه 6 مردادماه سال 1385 21:00
دوباره دل هوای با تو بودن کرده نگو این دل ، دوری عشقتو باور کرده دل من خسته از این دست به دعا ها بردن همه ی آرزو هام با رفتن تو مردن حالا من یه آرزو دارم توو سینه که دوباره چشم من تورو ببینه واسه پیدا کردنت تن به دل صحرا میدم آخه توو رنگ چشات هیبت دنیا رو دیدم توی هفتا آسمون ، تو تک ستاره ی منی به خدا ناز دو چشماتو به...
-
تازه فهمیدم
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 13:06
روزی که شکستم اما دلتو بهم ندادی روزی که تو اوج سرما تو خونت راهم ندادی تازه فهمیدم سرابی ...تازه فهمیدم حبابی روزی که ضجه زدم گفتم کجایی؟ چشم لا مذهب تو کردم هوایی اروم از من دور شدی محل نذاشتی گفتی که برو کنار بد سرراهی تازه فهمیدم سرابی ...تازه فهمیدم حبابی تازه فهمیدم یه خوابی یه سوال بی جوابی وقتی تو زندون شدم از...
-
بسوزان
سهشنبه 3 مردادماه سال 1385 09:42
شعرهایم را بسوزان خاطرات عمر شیرین مرا یادبود عشق دیرین مرا در سکوت بی سرانجام بیابان آتشی از استخوانم برفروزان در میان بوته های خشک بی جان در غبار آسمان گرد بیابان بسوزان،بسوزان شعرهایم را بسوزان برگ برگ خاطراتم را بسوزان تا نماند قصه ای از آشنایی تا شود خاموش فریاد جدایی تا نماند دیگر از من یادگاری در خزانی یا بهاری
-
من
دوشنبه 2 مردادماه سال 1385 12:04
ای صدای عشق در جان و تنم آن سکوت ساکت و تنها منم من پر از اندوه چشمان توام آشنایی دل پریشان توام آتش عشق تو در جان من است عاشقی معنای ایمان من است کی به آرامی صدایم می کنی از غم دوری رهایم می کنی
-
حافظ نامه
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 13:21
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس/ دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس گفتم: سلام حافظ گفتا علیک جانم / گفتم: کجا روی؟ گفت والله خود ندانم گفتم: بگیر فالی گفتا نمانده حالی / گفتم: چگونهای؟ گفت در بند بی خیالی گفتم: که تازه تازه شعر وغزل چه داری ؟ / گفتا: که میسرایم شعر سپید باری گفتم: ز دولت عشق گفتا که : کودتا شد / گفتم:...
-
دلیل این همه رنج چیست؟
دوشنبه 26 تیرماه سال 1385 21:14
علت اینکه, خدا اجازه می دهد که در دنیا این همه درد و رنج و مشقت وجود داشته باشد چیست؟ داستان کوتاه زیر این موضوع را روشن می کند. مردی به آرایشگاه رفت تا آرایشگر موهایش را کوتاه کند, آرایشگر که مشغول کار شد طبق عادت همیشگی با مشتری شروع به صحبت کرد. درباره موضوعات مختلفی تبادل نظر کردند تا موضوع گفتگو به « خدا» رسید....
-
آیا
دوشنبه 26 تیرماه سال 1385 20:34
شبی در شب ترین شبها، تو ماهم می شوی آیا تو تسلیم تماشای نگاهم می شوی آیا شبیه یک پرنده، خیس از باران که می آیم تو با دستان پر مهرت، پناهم می شوی آیا برای دوستم داری گواهت بوده ام عمری برای دوستت دارم گواهم می شوی آیا
-
۲۵تا چرت و پرت
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1385 10:53
۱- چرا روی آدرس اینترنت به جای یک دبلیو؛سه تا دبلیو می گذارند ؟ چون کار از محکم کاری عیب نمی کند! ۲- اگر اسکلت از بالای دیوار بپرد پایین چه می شود ؟ هیچ وقت این کار را نمیکند چون جیگر ندارد! ۳ - چرا مار نمی تواند به مسافرت برود ؟ چون دست ندارد که برای خداحافظی تکان دهد! ۴- برای قطع جریان برق چه باید کرد ؟ باید قبض آن...
-
دیگر.....
سهشنبه 30 خردادماه سال 1385 17:25
بخوان براى دل من ترانه اى دیگر ترانه اى ز شب شاعرانه اى دیگر مرا در آتش آغوش خویش گرمى بخش بزن به زلف گرهگیر شانه اى دیگر ز عشق قصه شیرین بگوى با دل من که غیر عشق، ندارد بهانه اى دیگر تو اى پرنده صحراى دور دست خیال مگیر جز دل من آشیانه اى دیگر به اشک دیده نویسم حکایت غم خویش که ماند از من و عشق نشانه اى دیگر
-
برای تو
سهشنبه 23 خردادماه سال 1385 18:59
خانه خراب تو شدم به سوی من روانه شو سجده به عشقت می زنم منجی جاودانه شو ای کوه پرغرورمن سنگ صبور تو منم ای لحظه ساز عاشقی عاشق با تو بودنم روشنترین ستاره ام می خواهمت می خواهمت ت و ماندگاری در دلم میدانمت میدانمت ای همه وجود من نبود تو نبود من ای همه وجود من نبود تو نبود من ای همه وجود من نبود تو نبود من ای همه وجود...
-
میمیرم برات
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 18:50
میمیرم برات نمی دونستی میمیرم بی تو بدون چشات رفتی از برم نمی دونستی که دلم بسته به ساز صدات آروزمه که می دونستی که من میمیرم برات عاشقم هنوز نمی خواستی که بمونی و بسوزی به ساز دلم گفتی من میرم تو می خواستی بری تا فردا ها گل خوشگلم برو راهی نیست تا فردا ها از آب و گلم سفرت به خیر اگه میری از اینجا تک و تنها تا یه شهر...
-
کوتاه ولی با ارزش
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 18:39
مهر از همه بریدم تا مهربان بمانی نا مهربان تو رفتی با دیگران بمانی سرمایه ی عمر آدمی یک نفس است و آن یک نفس از برای یک هم نفس است. اگر نفسی با نفسی هم نفس است آن یک نفس از برای یک عمر بس است. بارش برف سنگین فراقت را یادم آورد قبل از اینکه حس کنم هستی نیستی ات را باور کردم... از دیروز بیاموز برای امروز زندگی کن و به...
-
فراموش نکنیم ...
شنبه 20 خردادماه سال 1385 20:37
روزی که خداوند زمین را به ادم و فرزندانش هدیه کرد دلها اینقدر سیاه نبود . درد نبود .. اه نبود . این ادم بود که رنگ به رنگ تیره شد . نسل به نسل بیشتر و بیشتر با هم نوعش دشمن دیرینه شد . اینروزها برفها هم دیگر طاقت ندارند.. زودتر از همیشه اب میشوند . به دیگران فکر نکن . من وتو هم در این سیاهی نقش داریم .
-
خسته از آوارگی ها
دوشنبه 15 خردادماه سال 1385 22:51
خسته از آوارگی ها آسمان با ما غریبه دست ما تنها و خالی قلب آدم ها غریبه بی محبت هر نگاهی شیشه چشما غریبه از برای بی پناهان گردش دنیا غریبه خفته بر لبهای کوچه نغمه های آشنایی در خیابان های ساکت مانده تنها رد پایی خاک من کو خاک من کو خانه من در وطن کو ای خدا اینجا وطن نیست عشق من ایران من کو آنکه سامانی ندارد سر به خشت...
-
حالا بازم بگو من بدبختم و خدا را فراموش کن
دوشنبه 15 خردادماه سال 1385 22:40
شاید این را نمی دونستی که: اگر جمعیت کره زمین را 100 نفر در نظر بگیریم آخرین آمار این طور برامون می گه که: 57 نفر آسیایی و 21 نفر اروپایی و 8 نفر افریقایی و 6 نفر آمریکایی 52 زن و 48 مرد 30 نفرسفید پوست و 70 نفر رنگین پوست 30 نفرمسیحی اند و 70 نفر مسیحی نیستن فقط 6 نفر از آمریکای شمالی 59 درصد کل ثروت جهان را دارن 80...
-
شوهربرنامه نویس
جمعه 12 خردادماه سال 1385 11:52
وقتی شوهر ادم برنامه نویس باشه: شوهر: سلام،من Log in کردم. زن: لباسی رو که صبح بهت گفتم خریدی؟ شوهر: Bad command or File name . زن: ولی من صبح بهت تاکید کرده بودم! شوهر: Syntax Error , Abort, Retry, Cancel . زن: خوب حقوقتو چیکار کردی؟ شوهر: File in Use, Read only, Try after some Time . زن: پس حداقل کارت عابر بانکتو...
-
به روزهای کودکیمان...
سهشنبه 9 خردادماه سال 1385 15:44
امروز وقتی تو را در کوچه می بینم و تو چادر زیبای خود را جلو می کشی تا نکند نگاه من دلیلی بر گناه تو باشد چه زود ذهنم به عقب بر می گردد. به روزهای کودکیمان... آن گاه که تو با موهای لَختِ خود چه زیبا جلو چشمان من می دویدی و من دلخوش از پیدا کردن یک همباری خوشحالترین کودک دنیا بودم . یکدیگر را که می دیدیم آنقدر گرم بازی...
-
گفتم
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 21:05
گفتم که شیرین منی ... گفتی تو فرهادی مگر! گفتم خرابت می شوم... گفتی تو آبادی مگر! گفتم ندادی دل به من... گفتی تو جان دادی مگر! گفتم ز کوی ات می روم... گفتی تو آزادی مگر! گفتم خموشم سال ها... گفتی تو فریادی مگر! گفتم فراموشم مکن... گفتی تو در یادی مگر! گفتم که بر بادم مده... گفتی نه بر بادی مگر! گفتم که این شعرم...
-
دو چشمت
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 19:29
تقدیم به بهترینم : ای دو چشمت سبزه زاران گریه ات اشک بهاران می روم غمگین و نالان بهر من اشکی میفشان ای سراپا مهربانی ای نگاهت آسمانی در دل نامهربانم شوق ماندن می نشانی ترسم آخر در کنارم خسته و آزرده گردی با همه خوبی وپاکی در خزان پژمرده گردی می روم تا نشنوم آواز باران دو جشمت می روم چون می هراسم شعله ای افسرده گردی ای...
-
نامه عاشقانه پسری عرب به یک دختر ایرانی...........
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 18:38
یا ایـــها المــعشوق , بعد از السلام و الاحوال پرســی انـا امیـدوارم که مزاجک عین الصحت و السلامت بوده باشد . و اگر انـــت از احـوال انا خواســته باشـی لاملال لنا سوای فراقــک , کـــه ان هم انشــــــا الله تعالی فی همـــین ایام دیدارنا و مرادنا حاصلوننـا . باری یا ایها العزیز انا فــی آتش العـشق کمثـل الماهیتابه...
-
تازگی
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1385 12:16
تازگیا ، دوری چقدر ساکت و مغروری چقد چه کم راس راسی مجبوری چقدر تازگیا طلا شدی کم شدی ، کیمیا شدی دیگه صدام نمی کنی عین غریبه ها شدی تازگیا باهام بدی گفتی میام ، نیومدی نگفته بودی انقدر بازی با قلب و بلدی تازگیا سرده نگات دیگه نمی لرزه صدات برقی که دنبالش بودم رفته دیگه از تو چشات تازگیا را نمی یای سر قرارا نمی یای...
-
دو بیتی
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 20:36
پاییز را دوست دارم چون فصل غم است غم را دوست دارم چون گواه دل است دل را دوست دارم چون عشق را به من آموخت عشق را دوست دارم چون تو را دوست دارم
-
برنامه هستهای ایران - ویکیپدیابرنامه هستهای ایران
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 20:53
مرکز فراوری اورانیوم اصفهان یکی از مراکز تولید سوخت هستهای ایران است.استفاده از انرژی هستهای برای مقاصد صلح آمیز در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی مطرح شد و با ایجاد سازمان انرژی اتمی ایران، آغاز پروژه راکتور اتمی بوشهر و مشارکت مالی ایران در طرحهای فناوری سوخت اتمی فرانسه ادامه یافت. با وقوع انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ تا...
-
اشک من
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 19:56
اشک من خود تو نگه دار نیا پا یین منو رسوا میکنی آخه غم تو میون جمعی چرا تنها منو پیدا میکنی میشکنی منو با نگاهی پیش مردم آخه ای چشم سیاه خون قلب منو هر شب جای باده توی مینا می کنی می ریزه رو بالش من هر شب این اشکای لرزون بی تو من غمگین و تنها من پریشون دل پریشون مستی ام را تا سحر ده پیمو نه ام می بینه و بس غنچه های...
-
سوال ؟
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 21:06
شاگردی از استادش پرسید: عشق چست؟ استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاوراما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.استاد پرسید:چه آوردی؟ و شاگرد با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر...
-
روز معلم
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1385 17:55
به نام آموزگار اندیشه اردیبهشت که آغاز می شود پنجره خاطرات کودکیم را باز می کنم که پر است از خاطرات رنگارنگ ولی سوالی همیشه در کنار این خاطرات ذهنم را مشغول می کند چه کسی تو را تا کنار این پنجره رسانده است ؟ جوابی نا خود آگاه لبخندی از روی شوق بر روی لبهایم می آورد : مردی با یک کت قهوه ای ، شلوار مشکی ای که گرد سفید...
-
مرغ سحر
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1385 20:30
شد نغمه خوان مرغ سحر چشمان من مانده به در قلبم گواهی میدهد که او نمی آید دگر ای دل کجا رفته چرا رفته ز من راز خود نهفته شب تا سحر یکدم ز دست غم دگر چشم من نخفته تا نوای مرغ سحر بر خیزد جام صبرم ریزد طاقت از جان من گریزد به آن امید که از در آید به خنده لب گشاید روی مه بنماید
-
زندگی
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1385 14:36
زندگی یعنی چکیدن همچو شمع از گرمی عشق زندگی یعنی لطافت گم شدن در نرمی عشق زندگی یعنی دویدن بی امان در وادی عشق رفتن و آخر رسیدن بر در آبادی عشق می توان هر لحظه هر جا عاشق و دلداده بودن پر غرور چون آبشاران بودن اما ساده بودن می شود اندوه شب را از نگاه صبح فهمید زایش آینده را در هر خزانی دید و آسود می توان هر لحظه هر جا...