دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

گلدونه خونه

 

 

affection

چند جمله

 

باید از عشق تو مردن چه بیایی چه نیایی!

 

مردن 
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
هر چه جان کند تنم ، عمر حسابش کردند

 

گم شده  
دیروز تمام خاطرات با تو بودنم را دور ریختم ...
و امروز هر چه می گردم خودم را پیدا نمی کنم !!!!

الهی ... 
...الهی آنکس که در تنهاترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشت

الهی تنهاترین تنهاکسش در تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش گذارد...
 

 چو بیایی  
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
جه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
چو بیایی کشدم وصل چو نیایی کشدم هجر
باید از عشق تو مردن چه بیایی چه نیایی

 

 گلبرگ مغرور
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با خفت و خاری پی شبنم نمیگردم

 

آخر جهان



اگر تا آخر جهان بروی و در تمام راه با دو دست محکم روی گوشهایت را بگیری دیگر کسی تو را نمی بیند.
اگر تا آخر جهان بروی و در تمام راه با دو دست محکم روی چشمهایت را بگیری دیگر کسی صدای تو را نمی شنود.
اگر تا آخر جهان بروی و در تمام راه با یک دست محکم دهانت را ببندی و با دست دیگر گلویت را بفشاری
دیگر کسی بغض ها و اشک هایت را نمی شناسد.

اگر تا آخر جهان بروی کر و کور و گنگ , دیگر کسی به دنبال تو نخواهد گشت.
اگر تا آخر جهان بروی خیال می کنم هنوز پرنده ای باشد که برای تو آواز بخواند.

 

 

به تو می اندیشم



می دانی

اگر دوست داشتن تو کار اشتباهی است

پس قلبم به من اجازه نمی دهد کار درستی انجام دهم

چرا که در تو غرق شده ام و هرگز بدون تو در کنارم نجات نخواهم یافت

من همه وجودم را نثار میکنم تا تنها یک بار دیگر در کنارتو باشم

تمامی زندگی ام را به خطر می اندازم تا تو را یک بار دیگر در کنارم حس کنم

چرا که قادر نیستم تنها با خاطره سرودمان زندگی کنم

من همه وجودم را در راه عشق تو فدا میکنم

محبوبم

می توانی مرا حس کنی و تصور کنی که من به چشمانت خیره شده ام

تو را به روشنی میبینم زنده و جاودانه در ذهنم جای گرفته ای

با این حال همچون ستاره بخت من از من دور هستی

من امشب همه وجودم را در راه عشق تو فدا میکنم

رویایی دیدم ؛ رویایی غریب

در رویا یک آرزوی من برآورده میشد ؛ هر آرزویی که میخواستم

اما من آرزوی ثروت یا خانه ای با شکوه نکردم

آنچه که آرزو کردم تنها یک روز دیگر بودن در کنار تو بود

یک روز دیگر ؛ زمانی دیگر ؛ غروبی دیگر

در کنار تو

و آنگاه شاید راضی میشدم

اما می دانم که همان یک روز با تو بودن باز هم در دل من تمنای یک روز دیگر با تو به سر بردن را بر

جای می نهد

قبل از هر چیز دعا میکردم زمان به آرامی سپری شود

تلفن را قطع میکردم

تلویزیون را خاموش میکردم

تو را ثانیه به ثانیه در آغوش میگرفتم

و میلیونها بار میگفتم :

دوستت دارم

و این تمامی آن کاری بود که من در آن یک روز با تو میکردم

هر شب در رویاهایم تو را می بینم و حس می کنم

اینگونه است که درمیابم تو هنوز وجود داری

و از دوردست ها به رویایم پا میگذاری

تا به من نشان دهی که هنوز با منی

دور یا نزدیک هر جا که هستی مهم نیست

حس می کنم قلبم همواره به تو عشق خواهد ورزید

تو یک بار دیگر در را می گشایی و میهمان قلبم میگردی

و قلبم همواره به تو عشق خواهد ورزید

عشق تنها می تواند یک بار تو را بنوازد

و تا ابد باقی بماند و تا پایان عمر تو را رها نکند

عشق آن زمانی بوجود آمد که من به تو عشق ورزیدم

آن لحظه راستینی که در آغوشت گرفتم

لحظه ای که همواره در زندگی ام جاودان خواهد ماند

آن زمان که در کنارم هستی از هیچ چیز نمی هراسم

و می دانم که قلبم همواره به تو عشق خواهد ورزید

ما تا ابد اینگونه خواهیم ماند و در قلبم تو را حفظ خواهم کرد

و قلبم ؛ آری قلبم همواره به تو عشق خواهد ورزید