اگر بخوان چشمهای شما رو ازتون بگیرن دوست دارین در آخرین لحظه چی رو ببینین؟
اگر ازت بخوان عشق رو در یک کلمه خلاصه کنی اون کلمه چیه؟
یک اعتراف خیلی بزرگ؟
آیا حاضری برای خوشبختی کسی که دوستش داری ازش بگذری؟
به نظر تو فاصله بین عشق و نفرت چقدره؟
بزرگترین ریسکی که توی زندگیت کردی چه بوده؟
به نظر تو انسان در طول زندگیش چند بار می تونه عاشق بشه؟
یه ویژگی خاص که تو رو از بقیه افرادی که دور و برت هستن متمایز می کنه؟
گفته بودی یه شب هزار شب نمیشه و من عین دختر بچه های احمق ۱۴ ساله گولت رو خورده بودم. هزار شب که کم بود! یک شب به شبهایی که بی تو گذشت اضافه کن و ازش یه قصه بساز که با یکی بود هیشکی نبود شروع بشه.
یکی بود.
هیشکی نبود.
من بودم.
تو بودی.
خدا هم نبود...
تمام تنم بوی ساحل گرفته بود.
مستی من نه از الکل بود نه دود.
صدای خش دارم هم مادرزادی بود.
و هر دو برگشتیم به جایی که ازش اومده بودیم!
"پنج وارونه چه معنا دارد؟"
خواهرکوچکم از من پرسید.
من به او خندیدم.
کمی آزرده وحیرت زده گفت: "روی دیوار و درختان دیدم!"
باز هم خندیدم.
گفت: دیروز خودم دیدم ، مهران پسر همسایه ، پنج وارونه به مریم می داد !!
بغلش کردم و با خود گفتم "بعدها وقتی ، رشد بی وقفه ی درد ، سقف کوتاه دلت را خم کرد ، بی گمان می فهمی ، پنج وارونه چه معنا دارد." ♥