دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

نفرین

 

نفرین به جاده ها نکن تقصیر جاده نیست عزیز

رو بغـض خیـس پنجره اشـکات و اینــجوری نریز

بـه دور و بر نـگــــــاه کنـی قحـطی مــهربـونـیه

حـال کبـوتر رو نپـرس بــد جـوری بـالـش خونیه

نفریـن نــکن بـه آسمون تقـصـیر آسـمون چـیه

بــــــین تـــــموم آدمـــــا درد مـــــنو تـــو یـــکـیه

امشب

 

باز هم امشب زیر لب صدایت میکنم

اشک میریزم، دو چشمم را فدایت میکنم

در  نگاه خسته ات،دنبال حرفی تازه ام

هر چه می خواهی بگو ، من هم دعایت می کنم

خسته ای ،طاقت نداری ،پس رهایت میکنم

 رفته ای،من مانده ام،در انتها ی عشق تو

رفته ام قربان عکست،چشم زیر پایت میکنم

آرزویم

 

آرزویم این است

نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد . . .

نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز . . .

و به اندازه هر روز تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را می خواهد . . .

و به لبخند تو از خویش رها می گردد . . .

و تو را دوست بدارد

به همان اندازه که دلت می خواهد

 

محبوبم

 

درین تنهایی که خواب از چشمان ربوده است


به تو می اندیشم


می دانی اگر دوست داشتن تو کار اشتباهی است


پس قلبم به من اجازه نمیدهد کار درستی انجام دهم


چرا که در تو غرق شده ام


و هرگز بدون تو در کنارم نجات نخواهم یافت


من همه وجودم را نثار می کنم


تا تنها یک شب دیگر در کنار تو باشم


تمام زندگی ام را به خطر می اندازم


تا تورا یکبار دیگر در کنارم حس کنم


چرا که قادر نیستم


تنها با خاطره سرودمان زندگی کنم


من همه وجودم را در راه عشق تو فدا می کنم


محبوبم


می توانی مرا حس کنی و تصور کنی که من


به چشمانت خیره شده ام؟


تورا به روشنی می بینم


زنده و جاوید در ذهنم جا گرفته ای


با اینحال همچون ستاره بخت من


از من دور هستی


من همه وجودم را نثار  می کنم...


تمام زندگی ام را به خطر می اندازم...

تقدیم به او که نبود

 

تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد
و گیسوان بلندش را به باد می داد
و دست های سپیدش را به آب می بخشید
و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند