دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

تقدیم به کسی که همه ~هستی~ه منه

تو اگر پاییز زردی

واسه من بهار سبزی

تو اگر هوای سردی

واسه من همیشه گرمی

تو اگر ابر سیاهی

واسه من ابر بهاری

تو اگر دشت گناهی

واسه من یه بی گناهی

تو اگر غرق نیازی

واسه من یه بی نیازی

تو اگر رفیق راهی

واسه من یه تکیه گاهی

تو اگردلت زسنگه

واسه من خیلی قشنگه

تو اگر باده پرستی

تو اگر دیوانه هستی

اگه مستی اگه پستی هر چه هستی

من تو را با آنچه هستی دوست دارم.


 

بخدا قشنگه

 

آسمان بغض کرده چون دل گرفته من. هوای خانه صاف است

ولی آسمان دل من ابریست پراست از ابرهایی که هوس باریدن دارد

باریدن در خانه ی کسی که بتواند درد مرا بفهمد درد تنهایی را چشیده

و با آن مانوس باشد.دلم آغوش بی دغدغه می خواد، ورد زبانم گشته

ولی کو آن سایه ی آرامش ؟! من که بر هر که تکیه کردم خود کوه درد

گشت و بر من خراب شد من که به هر که رو کردم او از همه رانده تر

بود باکه قسمت کنم شبهای تنهایی را؟ با که بگویم ز ناله های درونم به

آسمان گفتم چقدر تنهایم بارید! به  پرنده ای عاشق گفتم از غم من

دق کرد

ومرد! به ماهی دریا گفتم خود را از آب بیرون انداخت درآن دمی که جان

می داد پرسیدم چرا اینکار را کردی؟ گفت: از شدت ناراحتی مردن را به

از زندگی می بینم.

 کاش هنوز هم کسانی پیدا می شد که رنگ آینه را بفهمد و بداند

 پاکی دل یعنی چه. ای کاش کسی پیدا میشد که بجای نازیدن به پولهایش

 به زیبایی هایش به مدرکش به قلب عاشقش می نازید قلب عاشقی که

می تپد برای یک عشق و وقتی به روی شاخه ای می نشیند تا ابد بماند

نه شاخه را شکسته و به شاخه ای دگر بپرد.

دلم می خواهد برای یک ماه که شده طعم دلتنگی را ز یاد ببرم  دلم

می خواهد برای  یک روز آنجور که دوست دارم زندگی کنم بدون

قید وشرطی بدون هیچ اجباری دلم میخواهد برای یک ساعت فقط یک

ساعت به انچه که می خواهم برسم دلم میخواهد برای یک دقیقه که شده

هر آنچه را نمیتوانم بگویم به زبان بیاورم.

شاید خیلی ها به آرزوهایشان برسند چون امید دارند ولی واقعا امید

را چگونه می توان یافت؟در پشت کدامین سنگ پنهان شده که من

نمی بینم واقعا زندگی اینست که ما می کنیم؟

 

می دونید من این مطلبا را خیلی دوست دارم

 آخه یکی از عزیز ترن کسام برام اینا را فرستاده

عشق خیابانی

 

روزگاریست همه عرض بدن می خواهند#

همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند#

دیو هستند ولی مثل پری می پوشند#

 گرگ هایی که لباس  پری    می پوشند#

 آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند#

 عشق ها را همه با دور کمر می سنجند#

خب طبیعی ست که یکروزه به پایان برسد#

عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ـ فروغ فرخزاد ـ

 

تنهایی

 

                                   

 

در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست

دل من

که به اندازه یک عشق است

به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد

به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای

و به آواز قناریها

که به اندازه یک پنجره می خوانند ....

گنجیشک

به هوش بودم از اول که دل به کسی نسپارم .............

                                  شمایل تو بدیدم نه عقل ماندو نه هوشم............

                                                  گر طبیبانه بیایی بر سر بالینم...........

                                                        بدو عالم ندهم لذت بیماری.......

 

  پس هر گاه احساس تنهایی کردی...

  این حقیقت ا به خاطر داشته باش....

 

  یک نفر...

 

               یک جایی...

 

                      در حال فکر کردن به توست..

 

اما کی به من فکر می کنه؟