تمام درخت های این زمین سرد ، ریشه در هوا دارند.
نسیم خوابیده ، زیر خروارها خاک
انگار ریشه ها ریشه درتیشه ها دارند.
اینجا یادگار روی سبزه ها ، گره است.
میان پریشانی آدم ها
خدا تصویر مبهم گم شده ای
شبیه خاطره است.
آهای میلیون پریشان گنگ گیج
که درسیاه چاله های پرستش هیچ
اسیر جذبه ی رنگ ها شده ا ید.
یک نفر غرق دریای تنهایی
که روی بلندترین قلّه هاست
سقوط می کند
و ماهی های عجیب که زیرشان
تا انتهای کهکشان خلآ است.
مثل ستون هایی از پایین قطع و توی هوا معلّق اند
حباب ، حباب ، حباب
دنیا دارد به سمت بی نظمی پیش می رود.
در جواب این همه حرف ، کسی به طعنه گفت:
تو واژگون گشته ای و خراب
و من مات درخت های سربریده روی آب
که از ترس رعشه به اندامشان انداخته اند.