لب دریا برویم
تور در آب بیندازیم
وبگیریم طراوت را از آب
ریگی از روی زمین برداریم
وزن بودن را احساس کنیم
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصوده تویی کعبه و بتخانه بهانه
هر در که زدم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی نو
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غائب ز میانهجمعی به تو مشغول و تو غائب ز میانه
جمعی به تو مشغول و تو غائب ز میانه
جمعی به تو مشغول و تو غائب ز میانه
گفتم که خسته ام من ، یکجا قرار من نیست
چون شعله در خروشم ، آرامش دلم کیست
عشق تو را نخواهم ، پس عاشق که هستى
معبود از تو دور است ، خالى از عشق و مستى
قلبت شکسته آرى ، چون قلب من شکستى
*******
سلام
ممنونم از حضورت
همیشه مثل ستاره تو آسمان تاریک مى درخشى ....
موفق باشى