دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

ودیگر اثر چلچله ای نیست......

 
گفتی که منو دوست نداری هیچ گله ای نیست
 
بین منو وعشق تو ولی فاصله ای نیست
 
گفتم که کمی صبر کن وگوش به من کن
 
گفتی که کمی فکر خودم باشم وآنوقت
 
جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست
 
رفتی تو خدا پشت وپناهت به سلامت
 
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
 
امروز چرا می کنی ام خواهش وزاری
 
امروز که از عشق تو دردل اثری نیست
 
حالا تو برو فکر خودت باش که از تو
 
در قلب بسته ی من خاطره ای نیست
 
آری آری تو برو دست خدا پشت وپناهت
 
بگذار بسوزد دل تو مسئله ای نیست
 
هرگز نگویم که تو را دوست ندارم
 
اینجا دگرت جای فغان وگله ای نیست
 
پرواز عجب عادت خوبیست که داری
 
ولی حیف تو رفتی ودیگر اثر چلچله ای نیست......
 

دوست دارم

 

توی غربت چشات چیزیه که نمی خوام بدونم

چون برق چشاتو دوست دارم

ان نگاهاتو دوست دارم

لحظه لحظه هاتو دوست دارم

درد دلاتو دوست دارم

تموم قصه هاتو دوست دارم

عطر نفساتو دوست دارم

آواز صدا تو دوست دارم

این منم با تموم وجود

میگم به خدا دوست دارم

 

ممنونم از این که برام مطالبا می فرستی

قربون آدم به این خوبی برم من

یادمان باشد

 

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم

وقت پرپر شدنش، سوزو نوایی نکنیم

پر پروانه شکستن،هنر انسان نیست

گر شکستیم ز غفلت،من و مایی نکنیم

یادمان باشد ، سر سجاده عشق

جز برای دل محبوب، دعایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم

چه بخوانی ،چه نخوانی

 

به غیر از تو نخواهم ،چه بدانی، چه ندانی

از درت روی نتابم ،چه بخوانی ،چه برانی
 
دل من میل تو دارد، چه بجوئی، چه نجوئی
 
من که بیمار تو هستم چه بپرسی ، چه نپرسی،
 
جان به راه تو سپارم ،چه بدانی، چه ندانی
 
شعرم آهنگ تو دارد ،چه بخوانی ،چه نخوانی
 

رفتنت

 

رفتنت را دیدم


تو به من خندیدی


آتش برق نگاهت دل من آتش زد


و مرا در پس یک بغض غریب


در میان برهوتی تاریک


پشت یک خاطره سرد و تهی


با دلی سنگ رهایم کردی


و تو بی آنکه نگاهی بکنی به دل خسته و آزرده من


رفتنت را دیدم


تا به آنجا که نگاهم سو داشت


و تو در آخر این قصه تلخ محو شدی


باورم نیست که دیگر رفتی


اشک من بدرقه راهت باد