پیش آن سلسله مو ، مشت ما واشده بود
وسط این همه کوه ، تیشه رسوا شده بود
همه در ساحل عشق تشنه می رقصیدند
روح من روز عطش ، مثل دریا شده بود
باز غوغا شده بود باز غوغا شده بود
بهترین لحظه عشق با تو پیدا شده بود
گرچه ای دف زن مست شیشه ی باده شکست
یک بغل مستی و نور قسمت ما شده بود
دیدمت زین همه شب در شب کشتن خویش
آنقدر می زده بود تا اهورا شده بود
رفته بودم به برش پیرهن پاره کنم
یوسف از فرط جنون چون زلیخا شده بود
سلام
مرسی به وبلاگم سر زدید.
مطالبتون قشنگه.موفق باشید
تو خواب سر سبز بیشه بودی ،بهار فردای بیشه بودی
در ابتدای همیشه بودی ، ولی به پایان رسیدی آخر