سلام خوبید
من این مطلب را از وبلاگه >>> آلبالو خانوم <<< برداشتم
http://chickenlittle.blogsky.com
آخه خیلی قشنگ بود
نظر شما چیه؟
من باکره ای هستم
که طفلی در بطن دارد
من "نمیروم که بمیرم"
مرا "میبرند که بکشند"
ولی می رسد روزی
که من بازگردم...
روزی که زندانیان
گزمه های فراری را دنبال کنند
روزی که قدیسه با شیطان همبستر شود
روزی که آب بسوزاند
و آتش تنها مرهم آن باشد
روزی که خدایان سرگردان
از گدایان لقمه ای نان طلب کنند
و قضات حکم مرگ خویش را امضا نمایند
و فاحشگان با کوزه ای از نور به دوش
و لقمه ای معرفت در دست
به ملاقات راهبه های زندانی در دیر های تاریک بروند
آری میرسد آن روز
که من بازگردم
و طفلم را به دنیاآورم.
طفلی که نیمیش خدا
ونیم دیگرش شیطان است!