دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

مرا چون نی درآوردی به ناله !

 

بیا ساقی می ما را بگردان ........................ بدان می این قضاها را بگردان

قضا خواهی که از بالا بگردد ........................ شراب پاک بالا را بگردان

زمینی خود که باشد با غبارش .................. زمین و چرخ و دریا را بگردان

بده می گر ننوشم بر سرم ریز ....................... وگر نیکو نگفتم ماجرا کن

مرا چون نی درآوردی به ناله ................. چو چنگم خوش بساز و بانوا کن

همیزاید ز دف و کف یک آواز ............... اگر یک نیست از همشان جدا کن

حریف آن لبی ای نی شب و روز .................... یکی بوسه پی ما اقتضا کن

خموش از ذکر نی می باش یکتا ................. که نی گوید که یکتا را دو تا کن

 

 

گوش کن:

 

وزش ظلمت را می شنوی؟

 

من غریبانه به این خوشبختی می نگرم

 

من به نومیدی خود معتادم

 

گوش کن...

 

وزش ظلمت را...

 

                    می شنوی...؟؟

آموخته های زندگی

 

آموخته ام که:  عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت

آموخته ام که:  این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان

آموخته ام که:  بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای خلاق ترین فرد (خالق یکتا) است

آموخته ام که:  مهم بودن خوب است ولی خوب بودن از آن مهمتر

آموخته ام که:  تنها اتفاقات کوچک زندگی است که زندگی را تماشایی می کند

آموخته ام که:  خداوند متعال همه چیز را در یک روز نیافرید پس چطور می شود من همه چیز را در یک روز بدست آورم

آموخته ام که:  چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد

آموخته ام که:  در جستجوی محبت و خوشبختی زمانی برای تلف کردن وجود ندارد

آموخته ام که:  اگر در ابتدا موفق نشدم با شیوه جدیدتر دوباره بکوشم

آموخته ام که:  موفقیت یک تعریف دارد « باور داشتن موفقیت»

آموخته ام که:  تنها کسی مرا شاد می کندکه گوید تو مرا شاد کردی

آموخته ام که:  گاهی مهربان بودن بسیار مهمتر از درست بودن است

آموخته ام که:  هرگز نباید به هدیه ای که از طرف کودکی داده می شود نه گفت

آموخته ام که:  در آغوش داشتن کودکی به خواب رفته یکی از آرامش بخش ترین حس های دنیا را درون آدمی بیدار می کند

آموخته ام که:  زندگی مثل طاقه پارچه ای است هر چه به انتهای آن نزدیکتر می شود سریعتر می گذرد

آموخته ام که:  باید شکر گزار باشیم که خدا هر آنچه را که می طلبیم به ما نمی دهد

آموخته ام که:  وقتی نوزادی انگشت کوچکتان را در مشت کوچکش می گیرد در واقع شما را به اسارت زندگی می کشد

آموخته ام که:  هر چه زمان کمتری داشته باشیم کارهای بیشتری انجام می دهیم

آموخته ام که:  همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمکش نیستم دعا کنم

آموخته ام که:  زندگی جدی است ولی ما نیاز به دوستی داریم که لحظه ای با او از جدی بودن دور باشیم

آموخته ام که:  تنها چیزی که یک شخص می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او و قلبی برای فهمیدنش

آموخته ام که:  لبخند ارزانترین راهی است که می توان با آن نگاه را وسعت بخشید

آموخته ام که:  باد با چراغ خاموش کاری ندارد

آموخته ام که:  به چیزی که دل ندارد نباید دل بست

آموخته ام که:  خوشبختی جوستن آن است نه پیدا کردن آن

جملات بزرگان

 

آرتور بریوبون: کلمه خستگی مفهوم ندارد تنها در فرهنگ ذکر شده است.

آلفونس کار: عده ای دائم غرغر می کنند که گل سرخ خار دارد، من شکر می کنم که خارها گل دارند.

افلاطون: تمول و تقوی چون دو فرزند است که کفین یک ترازو باشند، یکی نمی تواند بالا رود مگر اینکه دیگری پایین رود.

ارسطو: عاقل آنچه را که نمی داند نمی گوید، ولی آنچه را که می گوید می داند.

اسکاروایلد: تجربه نامی است که که همه افراد روی اشتباهات خود می گذارند.

لافونتن: مردن چیزی نیست ولی فکر کنید که باید در مقابل خداوند ظاهر شوید.

لابرویر: فقر انسان را از بعضی چیزها، ولی خست شخص را از همه چیز محروم می کند.

سروانتس: آنکه شرافت خود را باخت، زیاد باخته ولی آنکه شهامت خود را باخت، پاک باخته است.

بلز پاسکال: تمام شأن و عظمت انسان در فکر است.

شاتو بریان: خوشبختی توپی است که وقتی می غلطد بدنبالش می رویم و وقتی توقف می کند به آن لگد می زنیم.

تولستوی: همه در فکر آنند که بشریت را اصلاح کنند ولی هیچکس در فکر آن نیست که خود را عوض کند.

ویکتور هوگو: بهشت دولتمندان از دوزخ فقرا پدید آمده است.

بیکن: پول مانند کود است، نیک است در صورتیکه پراکنده باشد.

اسم فامیل...!!!

 

 

از یه بازی ساده ...شاید برای گذراندن زمان...

از یه خودکاری که دو سرش 2 رنگ بود..

از یه حرکت که در اتوبانه بی نهایت می رفت..

شاید چون مقصد که دور بود..

اما دوری راه...خستگی...همش...یه صحبت کوتاه..

بعدش یه دوستی زیبا...اما کوتاه

بعدش کلی خنده...شاید فقط وقت گذشت..

شاید حوصله اش پر شد...

همش زیبا بود..

اما آخرش همش خاطره شد...

 

به نظره خودم این زیباترین مطلب من تو مدت وبلاگنویسیه