از کرده ی خود مستی!هان؟!
جام سرخ رنگ عیشت،
از خون چندین چون منی،
آکنده است!
کدامین اهریمن فرتوت را فرمان می بری؟
یا که خود،
سرشت کدامین اهریمن پرشقاوتی،
در قالب آدمی؟!
تاریخ،
سرشار از چون تو نابه کارانیست،
که با نیرنگ و پلیدی از هستی بهره می برند،
و آنگاه که بایدشان
دستی از آستین موعودشان برآید،
نا به کارانه به پوزخندی بسنده می کنند..
و بدین سان نفرین ابدی ِ تنی،چندی و یا امتی را بر گرده می کشند...
نفرین هستی،
توشه راهت!
ای هیمه ی دوزخ! ...
نفرین . . .