دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

تو را می خوانم

 

این منم که تو را می خوانم

نه پری قصه هستم در آفاق داستان

و نه قاصدکی در یک قدمی تو

من یک انسانم

کسی که همواره به یاد توست

سالهاست با رودخانه و آسمان زندگی می کنم

برای کفتران چاهی دانه می ریزم

و ماه را به مهمانی درختان دعوت می کنم

این تویی که مرا در تمام لحظات می بینی

می نویسم تا تمامی درختان سالخورده بدانند

که تو مهربانترین مهربانی

پس آرام و گرم می نویسم

دوستت دارم


در دل من...

می خواهم روزهای سیاهم را برگ برگ کنم

می خواهم سوزی که دائم در وجودم حس می کنم

به فراموشی بسپارم

فراموشی چه واژه زیبایی

اما حیف که سعادت و انتقام با مفهوم این واژه منافات دارد

می خواهم قلمو خیال را در دست بگیرم

وخودم را خوشبخت نقاشی کنم

می خواهم همه جا را آبی کنم

می خواهم آتش را از روزگار حذف کنم

می خواهم از ته دل و قلبم فریاد بکشم

تا شاید ذره ای از غوغا درونم کم شود

تا شاید قلبم از یاد خاطره ها تهی نشود

ای کاش دست کم صفحه خیالم

این رنگ و بو را می گرفت

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد