کاش می دانستی
که دلم به اندازه غرورت
برای تو تنگ شده!
شاید دستانم برای نوشتن از تو یخ زده
و شاید اغوش برگهای دفترم
مثل قلبت سنگ شده!
تو بگو
که ابرهای اسمان قلبم
چند بار باید با تازیانه رعد حرفهایت
بلرزند؟
تاچند پاییز چشمانم از بهاری شدن
بترسند؟
تو بگو
چند جویبار اشک گرم
برای نرم شدن قلبت راهی کنم؟
تو بگو
با کدامین خواهش و تمنا
دل پر غرورت را راضی کنم؟