پیش از تو اقیانوسی را نمی شناختم
که عمود بر زمین بایستد
پیش از تو خدایی را ندیده بودم
که پای افرازی را وصله دار به پا کند
و مشکی کهنه بر دوش کشد
و بردگان را برادر باشد
سحر از سپیده ی چشمان تو می شکوفد
و شب در سیاهی آن به نماز می ایستد.
هیچ ستاره نیست که وامدار نگاه تونیست
لبخند تو اجازه ی زندگی است...
کدام وامدارترید؟
دین به تو یا تو بدان؟
هیچ دینی نیست که وامدار تو نیست...
موسوی گرمارودی
به هم که می رسیم
سه نفریم
من و تو و بوسه
از هم که جدا می شیم
چهار نفریم
تو و تنهایی .................. من وعذاب
.
.
.
دلت شاد
ولنتاین مبارک
سلام....مرسی که اومدی...مرسی که نظر دادی...خیالت راحت باشه...! اگه تو آینده کسی هم بیاد ترجیح می دم بجای این که فقط برای اون بنویسم، با هم برای یک هدف بنویسیم!!!
برای نوشتن این شعر هم که من کاره ای نبودم...مال آقای گرمارودی بود که خودمم بدون اجازه نوشته بودم!