دیروز تو می رفتی و از چشمانم باران می آمد
امروز هر موقع باران می آید احساس می کنم تو می روی آنسوی اشکهای من
می خواهم قبل از اینکه هر دیروز و فردایی با سلامی گرم به استقبال گذر
ایام بی پناهم بیایند تمام داراییم را به تو تقدیم کنم با دستانی خسته اما گرم
اشکهای بی صدا
دستهای بسته
پاهای خسته
قلب عاشق
کلام صادق
شعر بی بها
حس بی گناه
دارایی من است ارزانی تو،تو،تو،تو