از وقتی چشم های مهربانت را پذیرفتم
مرا بردی تا افق های دور دست
وبا بالهایت رفتم و رفتم
آنقدر اوج گرفتم
که زمین را فراموش کردم
و دریا را
در بهشتی پنهان
بستری از ساقه های طللایی خورشید
برایم گستردی
اما افسوس فریبم داده بودی
هر چند حالا در پشت درهای بسته
منتظر نشسته ام
اما می دانم که
با خواب هایم زندگی نمی کنم
سلام،نن همیشه بهت سر میزنم،مطالب قشنگی بود.
خواب زیباتر از بیداری است
پایدار باشی
تو مپندار که خاموشی من هست برهان فراموشی من...
.
.
.
. دلت شاد
سلام .
ممنونم که به من سر میزنید .شرمنده من مدتی وقت نکردم آپ بشم . چرا ناراحت بشم اتفاقا خوشحال میشم از مطالب استفاده می کنید .
سر بزن .موفق باشید