دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

یک اگر با یک برابر بود ...

 

یک اگر با یک برابر بود ...

معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسیها،
لواشک بین خود تقسیم میکردند !
برای اینکه بیخود های و هوی میکرد و با آن شور بی پایان
تساویهای جبری را نشان میداد
با خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک ،
غمگین بود
تساوی را چنین نوشت:
 یک با یک برابر است.

از میان جمع شاگردان یکی برخاست،
به آرامی سخن سر داد:
تساوی اشتباهی فاحش و محض است.

نگاه بچه ها ناگه به یک سو خیره گشت
معلم مات بر جا ماند
و او پرسید: اگر یک فرد انسان، واحد یک بود
آیا باز یک با یک برابر بود؟

سکوت مدهشی بود و سؤالی سخت.
معلم خشمگین فریاد زد: آری برابر بود

و او با پوزخندی گفت:
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود
آنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود،
این تساوی زیر و رو میشد
حال میپرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده میگردید؟
یا چه کس دیوار چین ها را بنا میکرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم میشد؟
یا که زیر ضربت شلاق له میگشت؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس میکرد؟

معلم ناله آسا گفت:
بچه ها ، در جزوه های خویش بنویسید:
یک با یک برابر نیست ...


     نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد