دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

زن - عشق - شیطان

 

  قطرات اشکش را از گوشه ی چشمانش ربود.شیطان را از خود رانده بود.اما هنوز هم نمی خواست کسی صدای شکستن

 

غرورش را بشنود .چهره ی آشنایی را در آن سوی خیابان می دید.مردش بود.مردی که هنوز هم دوستش می داشت.مردی که تمام

 

عشقش بود.چقدر خدا خدا کرده بود تا بتواند او را برای لحظاتی هر چند  کوتاه ببیند .دزدانه نگاهش کرد.سایه ی سال ها زندگی بر ذهنش

 

سایه انداخته بود. ضربان قلبش تند ترشده بود و  فشرده شدن جسم و روحش را احساس می کرد.

 

  -- ... چقدر لاغر شده!اما پدر سوخته هنوز هم خوش تیپه ...آه خدای من...

 

    مرد راه خود را می رفت.سنگین و بی تفاوت.او در دنیای خود غوطه می خورد وقدم بر می داشت.اصلا هم به زن توجهی  نداشت.زن

 

 هنوز هم دزدانه نگاهش می کرد.

   

-- ... چقدر دلم هوای بوسیدنش رو کرده! ...آه خدای من... یا نجاتم بده و یا منو بکش و راحتم کن...خدایا به تو پناه می برم...

 

         ناگهان مرد به این سوی خیابان پیچید.انگار داشت مستقیم به سمت او می آمد. زن نگاهش را دزدید . ته دلش خالی شد. کاش

 

می توانست خودش را در جایی مخفی کند.اما دیگر دیر شده بودزن دستپاچه شده بود. مرد هر لحظه به او نزدیک تر می شد. نزدیک و

 

 نزدیک تر.دیگر درست در مقابلش بود.امااصلا نگاهش نکرد.انگار اورا نمی دید.متفکر وگنگ زده از کنارش گذشت.اشک در چشمان

 

زن دوباره حلقه بست.

 

 -- ...آه خدای من!...

 

         آه سردی از سینه اش بیرون دوید.داشت حسرت روزهای گذشته اش را می خورد. دلش برای آشپزخانه ی سبز رنگش تنگ شده

 

 بود. همان جایی که برای مرتب کردنش کلی سلیقه به خرج می داد.برای هوای خانه اش. برای آشپزی و ظرف هایش. برای خنده های

 

دخترش و فریادهای  پر شیطنت پسرش.گونه هایش خیس وخیس تر می شد.

 

- ... خدایا همشون رو به تو می سپارم...زندگیمو...دخترمو...پسرمو...خدایا خودت خوب می دونی که اونا با من هیچ وقت خوشبخت

 

نمی شن... من که نابود شدم...اونا رو به تو می سپارم...خدای خودت هواشونو داشته باش...

 

         دیگر گونه هایش را پاک نکرد.قطرات اشکش همچنان فرو می غلتید .گریه می کرد و بر خودش لعنت می فرستاد.از خودش

 

متنفر بود.به عالم و آدم ناسزا می گفت.به خودش.خانواده اش.به زنده و مرده اش.به لجنی که هم خونش بود.

 

          ناگهان به یاد کیفش افتاد.آرام انگشتانش را به داخل کیفش فرو برد.لبخندی از رضایت روی لب هایش نشست.شیطان هم داشت

 

به او لبخند می زد. آرامش نرمی در تنش دوید.دوباره خندید.باز هم خندید وعشقش را لای انگشتانش چرخاند.دیگر گریه اش قطع شده

 

 بود.شیطان هم دوباره به او چشمک می زد.

 

تحملم یه حدی داره

 

اگه یه بار همه 20واحد رو توی یه ترم افتادین !......... بی خیالش

اگه شما رو با نمره 11.99مشروط کردن !.........خوب شده دیگه

اگه استاد می خواد به جای آقا بهتون بگه خانوم !.........بگه

اگه یه دفعه هارد 60گیگابایت شما هاپولی هاپو شده!.........پیش میاد دیگه

اگه تیم مورد علاقه تون که تیم اول جدول مسابقاته قراره از تیم ته جدولی ببازه !.........ببازه

اگه سر مراسم خواستگاری،همونجا،عروس خانوم گفت نه!.........ایشاالله خوشبخت بشه

اگه صبح اول مهر بجای ساعت 7،ساعت 6 رفتین سر کار !.........دقیقا" رفتین سر کار

اگه کفشی رو که امروز واکس زدین رو همه لگد می کنن !.........تعجبی نداره

اگه درست شب امتحان بعد از مدتها به عروسی دعوت شدین !.........مبارکه،عروسی رو که نمی شه نرفت

اگه کار شما به جایی رسیده که خودتون به خودتون ایمیل می زنین !.........اینجوری هم یه صفایی داره

اگه توی انتخاب واحد به شما 13واحد بیشتر نرسیده !.........حتما" حکمتی توی اون بوده

اگه بعد از 3ساعت چت کردن یادتون اومد که با اینترنت ساعت 500تومن ووصل شده بودین !.........مهم نیست

اگه شمعهای کیک تولد شما رو بقیه فوت کردن !.........لبخند بزنین

اگه ماشینتون جلوی دانشگاه پنچر شد و شما پنچر گیری بلد نبودین !.........خودتون رو نبازین

اگه در حال فرستادن قلب و بوسه با مسنجر متوجه شدین یکی پشت سرتون وایساده !.........عیبی نداره بابا

اگه بغل دستی شما سر کلاس که اتفاقا" کنار شما ردیف اول نشسته انگشتش رو تا مچ توی دماغش فرو کرد،شش دور بپیچوند، بعد با یه حالت دورانی بیرون آورد،خوب بهش نگاه کرد و بعد خیلی آروم زیر میز کلاس دستش رو پاک کرد !.........اینجوری هم یه صفایی داره

اگه از سر کار با هزار بد بختی و دوز و کلک تونستی مرخصی بگیری که بیای بگیری خونه تا بعد از ۱۰ ساعت کار مداوم بخوابی بعد تو اوج دل قشه رفتن برای خواب خواهرت گیر داد و نذاشت بخوابی خوب بازم ................   نه دیگه مرامی نحمل هم حدی داره

حالما بد جور گرفتن

 

بیچاره پسرا :

 

اگه خوش تیپ باشن میگن عجب دختر بازیه

اگه بد تیپ باشن میگن عجب جوادیه

اگه زیاد بگه دوستت دارم میگن عجب خالی بنده

اگه نگه دوستت دارم میگن چقدر بی احساسه

اگه زیاد بخنده میگن "اکس" ترکوندی یا مست کردی؟

اگه نخنده میگن عجب زده حالیه

شما میگین این بد بختا چی کار کنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

بیچاره دخترا

 

اگه خوشگل باشن میگن عجب جیگریه

اگه زشت باشن میگن  کی اینو میگیره

اگه تپل باشه میگن چه گوشتیه

اگه مودب باشه میگن چه لفظه قلم صحبت  میکنه

اگه رک و راست باشن میگن چه بی حیاست

اگه یه خورده فکر کنن میگن چقدر ناز میکنه

اگه فوری جواب بده میگن منتظر بودا

اگه تند راه بره میگن داره میره سره قرار

اگه یواش راه بره میگن عاشق شده

ااگه با موبایل حرف بزنن میگن دوست پسرش بهش زنگ زده

اگه خاستگارو رد کنه میگن یکی داره

اگه حرف ازدواجو پیش بکشه میگن دلش میخوادا

 

تمنای نگاه

 

بی آنکه راه بر تو ببندد نگاه من
ای آشنا گریختی از من گریختی
چون سایه ای که پرتو ماه آفرینش
پیوند خود ز ظلمت شب ها گسیختی

این جا مزار گمشده ی بوسه های تست
وان دورتر خیال تو بنشسته بی گناه
من مانده ام هنوز در این دشت بیکران
تا از چراغ چشم تو گیرم سراغ راه