-
گل من
سهشنبه 2 مردادماه سال 1386 18:22
گل من گوش کن عزیزم - گلدونت برات میخونه تو کدوم باغ قشنگی - ریشه هات زده جوونه میدونم وسعت گلدون - واسه تو کوچیک و تنگ بود با تموم سادگی هات - واسه من اما قشنگ بود گل من رفتیو گلدون - میخونه برات هنوزم تو به آرزوت رسیدی - باغه خوشبختیت مبارک اما گاهی من میترسم - که تواونجا خوش نباشی نکنه غصه بیاد و - گل من پژمرده باشی...
-
ندای من
سهشنبه 2 مردادماه سال 1386 18:12
-
تو یاس باغ دلمی
پنجشنبه 28 تیرماه سال 1386 20:55
تو یاس باغ دلمی تنها کسم تو عالمی باغ دلم بهاریه وقتی همیشه با منی شمع وجودم تویی نور و طلوعم تویی وقتی که هستی با من عمرم وجونم تویی تنها تویی تو فکر من هم کار من هم ذکر من وقتی نباشی میمیرم ای عشق من وجود من تو یاس باغ دلمی تنها کسم تو عالمی باغ دلم بهاریه وقتی همیشه با منی تو شهاب آسمونی مقصدت دل زمینه وقتی میای به...
-
نظرتون چیه؟
سهشنبه 26 تیرماه سال 1386 20:18
-
تو فقط میگفتی .....؟
سهشنبه 26 تیرماه سال 1386 19:30
من آرامتر از صدای زجه هاتی برگهای پائیزی که زیر پای مسافرای جادهای غربت خرد میشوند و له ، شکستم . به سردی بوسها ی عاشقانه برف بر لبان زمین ، در گور فراموشی خوابیدم ، با روانی آب دیدگانم جوشان شدند و به خشکی کویر دلم خشکید ... نمیدونم , تو چطور تونستی منو تو این همه وحشت و ظلمت رها کنی ؟؟؟ مگه تو نبودی که میگفتی : تو...
-
عـــشــق و ازدواج
شنبه 23 تیرماه سال 1386 21:26
شاگردی از استادش پرسید:عشق چیست؟ استاد درجواب گفت:به گندم زاربرو وپرخوشه ترین شاخه رابیاور اما درهنگام عبور ازگندم زار،به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تاخوشه ای بچینی.شاگردبه گندم زار رفت و پس ازمدتی طولانی برگشت.استاد پرسید:چه آوردی؟و شاگرد باحسرت جواب داد:هیچ!هرچه جلوتر می رفتم،خوشه های پر پشت ترمی دیدم...
-
بهترین لحظه عشق
شنبه 23 تیرماه سال 1386 21:08
پیش آن سلسله مو ، مشت ما واشده بود وسط این همه کوه ، تیشه رسوا شده بود همه در ساحل عشق تشنه می رقصیدند روح من روز عطش ، مثل دریا شده بود باز غوغا شده بود باز غوغا شده بود بهترین لحظه عشق با تو پیدا شده بود گرچه ای دف زن مست شیشه ی باده شکست یک بغل مستی و نور قسمت ما شده بود دیدمت زین همه شب در شب کشتن خویش آنقدر می...
-
ودیگر اثر چلچله ای نیست......
جمعه 22 تیرماه سال 1386 20:57
گفتی که منو دوست نداری هیچ گله ای نیست بین منو وعشق تو ولی فاصله ای نیست گفتم که کمی صبر کن وگوش به من کن گفتی که کمی فکر خودم باشم وآنوقت جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست رفتی تو خدا پشت وپناهت به سلامت بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست امروز چرا می کنی ام خواهش وزاری امروز که از عشق تو دردل اثری نیست حالا تو برو فکر...
-
دوست دارم
شنبه 16 تیرماه سال 1386 14:59
توی غربت چشات چیزیه که نمی خوام بدونم چون برق چشاتو دوست دارم ان نگاهاتو دوست دارم لحظه لحظه هاتو دوست دارم درد دلاتو دوست دارم تموم قصه هاتو دوست دارم عطر نفساتو دوست دارم آواز صدا تو دوست دارم این منم با تموم وجود میگم به خدا دوست دارم ممنونم از این که برام مطالبا می فرستی قربون آدم به این خوبی برم من
-
یادمان باشد
شنبه 16 تیرماه سال 1386 14:56
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش، سوزو نوایی نکنیم پر پروانه شکستن،هنر انسان نیست گر شکستیم ز غفلت،من و مایی نکنیم یادمان باشد ، سر سجاده عشق جز برای دل محبوب، دعایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم
-
چه بخوانی ،چه نخوانی
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1386 21:51
به غیر از تو نخواهم ، چه بدانی، چه ندانی از درت روی نتابم ،چه بخوانی ،چه برانی دل من میل تو دارد، چه بجوئی، چه نجوئی من که بیمار تو هستم چه بپرسی ، چه نپرسی، جان به راه تو سپارم ،چه بدانی، چه ندانی شعرم آهنگ تو دارد ،چه بخوانی ،چه نخوانی
-
رفتنت
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1386 21:46
رفتنت را دیدم تو به من خندیدی آتش برق نگاهت دل من آتش زد و مرا در پس یک بغض غریب در میان برهوتی تاریک پشت یک خاطره سرد و تهی با دلی سنگ رهایم کردی و تو بی آنکه نگاهی بکنی به دل خسته و آزرده من رفتنت را دیدم تا به آنجا که نگاهم سو داشت و تو در آخر این قصه تلخ محو شدی باورم نیست که دیگر رفتی اشک من بدرقه راهت باد
-
تاریکم
شنبه 9 تیرماه سال 1386 13:36
نه.نه.قابل مقایسه نیست. هیچ چیز در وجود من با هیچ چیز در وجود تو... قابل قیاس نیست. تو از روشن ترین زوایای اسمان و من از تاریک ترین نقطه زمین و این احترام شگرف از من برای تو با این که هیچ چیز از تو نمیدانم.
-
بریده بریده
چهارشنبه 6 تیرماه سال 1386 22:21
ازش پرسیدم چقدر دوستم داری؟ گفت به اندازه شکوفه های بهاری. و چه راست میگفت چون شکوفههای بهاری مهمون دو روز بودن هیچکس تنهایی ام را حس نکرد... لحظه های ویرانم را حس نکرد.. در تمام لحظه هایم هیچکس وسعت حیرانم را حس نکرد ... آن که سامان غزلهایم از اوست بی سروسامانیم را حس نکرد چرا همیشه غمگین ترین و رنج آور ترین لحظات...
-
نفرین
چهارشنبه 6 تیرماه سال 1386 22:15
نفرین به جاده ها نکن تقصیر جاده نیست عزیز رو بغـض خیـس پنجره اشـکات و اینــجوری نریز بـه دور و بر نـگــــــاه کنـی قحـطی مــهربـونـیه حـال کبـوتر رو نپـرس بــد جـوری بـالـش خونیه نفریـن نــکن بـه آسمون تقـصـیر آسـمون چـیه بــــــین تـــــموم آدمـــــا درد مـــــنو تـــو یـــکـیه
-
عشق بورزید تا به شما عشق بورزند
چهارشنبه 6 تیرماه سال 1386 11:36
روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه...
-
کاروان
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1386 20:54
همه شب نالم چون نی که غمی دارم دل و جان بردی اما نشدی یارم با ما بودی بی ما رفتی چو بوی گل به رفتی تنها ماندم. تنها رفتی چو کاروان رود .کجا فغانم از زمین بر آسمان رود دور یارم و خون می بارم فتادم از با به ناتوانی اسیر عشقم چنانکه دانی رهائی از غم. نمی توانم . تو چاره ای کن که می توانی گر ز دلم برارم اهی اتش از دلم...
-
باز آید
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1386 20:52
زهی خجسته زمانی که یار باز آید به کام غمزدگان غمگسار باز آید به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم بدان امید که آن شهسوار باز آید اگر نه در خم چوگان رو رود سر من زسر نگویم و سر خود چه کار باز آید مقیم بر سر راهش نشسته ام چون گرد بدان هوس که بدی رهگذار باز آید دلی که با سر زلفین او قراری داد گمان مبر که بدان دل قرار باز آید
-
چشم هایت
چهارشنبه 30 خردادماه سال 1386 20:21
چشم هایت شعری ناسروده بود شنیدم و از بر کردم دست هایت قصه ای نانوشته بود خواندم و باور کردم. قلبت آوازی نخوانده بود نشستم و ترانه سر کردم
-
درد تنهایی
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 20:06
تنهایی آمده بود سراغم مثل روزی که تو آمدی او رفت شبی بود روزگارم فاتح شبهایم شدی خورشید روزهایم شدی بر آسمان دلت چشم دوخته ام زمینی بودن فراموشم شد زمستانی بود هوای دل نیلوفری ام در خواب و پریشانی کنون بهاری بیزبان مرا غرق نیاز کرده مرا از خود رها کرده با خویشتن وفا کرده در بوستان گلی به سرخی عشق نصیب دل نیلوفر بیتاب...
-
هدیه کوچک
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 20:02
من اینک باز می گویم کلامم را و شعرم را برایت راز می گویم تو ای نیلوفر زیبا تو ای تنها و بی همتا چنان در سحر زیبای کلامت مانده ام مفتون چنان با حرف حرف شعر تو جدا گشتم از این گردون که دیگر هیچ حرفی جز کلام دوستت دارم نمی دانم نمی خواهم نمی خواهم دگر این گیتی پست دغل پرور که دیگر من تو را دارم به استقبال تو این بی زبون...
-
تنهاییم وا مگذار
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 19:55
در تنهاییم وا مگذاری این عشق بی زبان را که در یک زندگی , در یک بودن زندگی را به دست مرگ بخشیده ام آه در دلم به سکوت نشسته وفریادم زیر شلاق سایه ها شکسته کویر بی تاب تنم در تمنای دستان تو میسوزد با من بمان حتی به اندازه یک لحظه
-
پیمان
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 19:53
تو بیزبان یارم از بیزبانیها سخن داری به زانو افتاد ابر پیش چشمانم شنود قلب من ندای شعرت را بستی پیمان تا ابد نخواهی گذاشت هرگز تنهایم من چه گویم با این زبانم که عاجز مانده در شعر واحساست در مهلکه میدان عشق تو شدی تک درخت نارون کوچه دل من نیلوفری حلقه بر آن یار بی زبانم وقتی آمدی آبی شدی , بر نیلوفر خشکیده در گلدان...
-
شقایق گل همیشه عاشق
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 19:40
راز شقایق شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار...
-
شبستون چشات
پنجشنبه 24 خردادماه سال 1386 20:25
تو شبستون چشات پایین پله های پلکت مچ مهتابو می گیرم اون دمی که گرگ و میشه با یه گله شقایق پیش پای تو می میرم من شبو به خاطراتم وصله می کنم می دوزم من به هر رعد نگاهت گر می گیرم و می سوزم تو شبستون چشات پایین پله های پلکت مچ مهتابو می گیرم اون دمی که گرگ ومیشه با یه گله شقایق پیش پای تو می میرم اگه روزا خواسته باشی شبو...
-
قلبم واست جا نداره
پنجشنبه 24 خردادماه سال 1386 19:19
گفتم سلام گفتی برو قلبم واست جا نداره گفتم تو رو خدا نرو گفتی که فایده نداره فکر نمی کردم که تو هم مثل غریبه ها بشی دل تو هم سنگی بشه.. یه روز ازم جدا بشی پا رو دلم گذاشتی فکر کردی که کی هستی تو دل ما زیاده........ عاشق راستی راستی کی گفته که اگه بری پنجره مون بسته میشه دلم تو سینه میمیره... یه مرغ پر بسته میشه...
-
یه عمــره
پنجشنبه 24 خردادماه سال 1386 19:08
یه عمــره که تو راهـــم تو جــــاده خیالت تو چشم به راه من باش دارم می آم کنارت تو ابرای آسمـــون چشمای نازت پیداسـت من عاشق چشاتم تـوی دلم چه حرفاست من دربدر تو راهــــم تو تـــوی آسمـــونی خسته نمی شم هرگـز آخه! تو مهربونی من تـوی کولـــه بارم پر از گلهـای یاسه یک آینــــه صــداقـــت لبریز التمــــاسه تو تـوی قلب...
-
چشمهایت
پنجشنبه 24 خردادماه سال 1386 19:02
چشمهایت دوست من پنجرههای روحت هستند. در آنها به تماشا می نشینم اندوهت را زنده بودنت را خستگیت را اشتیاقت به عشق را وفادارییت را هراست را امیدت را خوشی زندگییت را چشمهایت دوست من پنجرههای روحت هستند در نگاهت کشف میکنم تو را
-
نمی دانم
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 20:45
نمی دانم دلم گم شده یا اونی که دل به او سپردم! نمی دانم عشقم گم شده یا معشوقم نمی دانم اعتماد بی جا کردم یا بی جا به من اعتماد کردند. نمی دانم لیاقت او را نداشتم یا او لایق من نبود. نمی دانم من در حق عشقمان خیانت کردم یا او. او قدر ندانست یا من نمی دانم.....نمی دانم خدا این را قسمت ما کرد یا ما خود قسمت را رقم زدیم....
-
آرزو
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 20:19
ای کاش می شد با آسمون تنها ی آبی به اوج رنگین کمان دل های شکسته رفت و مرحمی بر دل زخمی آنان شد کاش می شد با تنها ترین تصویر به اوج خاطرهایت سفر کنم . با دلی خورشان امواج نامهربانه ات را با کناره ساحل نگاهم برخورد میکرد در آغوش بگیرم . کاش می شد میدانستی درون قلبم خوانه ییست برای تو . کاش می دانستی باغ دلم بی تو تنها...