دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

سوال و جوابش

 

آیا عشق جنونه؟

عشق جنون نیست. باعث جنون می شه! دلیل اینکه عاشقها دیوانه میشن اینه که اونقدر ذهنشون به این مسئله مشغولیت پیدا می کنه که گاهی صدای هیچ کس رو نمی شنوند گاهی اونقدر به فکر فرو می رن و ساکتند که باعث می شه مغزشون خسته بشه و حوصله ی حرف زدن با هیچ کس رو نداشته باشند، یا احساس حسادت بیش از حد و اینکه ممکنه عشقتون رو بدزدند اونها رو دیوانه کنه!

اگر کسی عاشق فردی بشه ولی با کسی ازدواج کنه که نسبت بهش حس علاقه و قدردانی داره(نه عشق) اون ازدواج منجر به اختلاف، بهانه گیری و حتی طلاق میشه.

گاهی برخی چیزها مثل برق چشم ها و نوع نگاه که شخص رو جذب می کنه و به اصطلاح عاشق می کنه باعث میشه اون برق، چشم طرف رو کور کنه ولی بازهم به جای اینکه سعی کنه ازش دوری کنه بیشتر و بیشتر به سمتش کشیده می شه!

اگه دلت میخواد به هر قیمتی که شده معشوقت رو ببینی و باهاش صحبت کنی ، این یعنی تو دیوانه وار عاشقشی . اگه بگی: "اگه بهش نرسم خودم رو می کشم" این یعنی تو دیوانه وار عاشقشی و تحمل بدون او بودن رو نداری این به نظر عام دیوانگی است ولی از نظر عشاق که درد دوری رو چشیدند ، زیاد عجیب و غیرمنطقی نیست!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا برای ازدواج عشق کافی است؟

من میگم نه کافی نیست ولی غیرضروری هم نیست یا حتی میشه گفت خیلی واجب تر از چیزای دیگه است!

بدون عشق هیچ وقت تفاهم معنایی نداره، هیچوقت وفاداری وجود نداره و زندگی مشترکی در حقیقت وجود نخواهد داشت البته شاید فقط به ظاهر!!!

دیشب شما یه چیزی گفتید:" حتی اگه بیاد اینجا باهاش ازدواج نمی کنم"

ولی گفتید: "دوست دارم همش نگاهش کنم و ..."

این یعنی دلتون می گه آره عقلتون می گه نه!

تاریخ ثابت کرده که دل دروغ میگه و عقل راست ولی در حقیقت این دله که حرف آخر رو می زنه و این عقله که تسلیم دل میشه.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیا دوست داشتن با عشق متفاوته؟

قطعا!

 دوست داشتن حاصل رفتار تحسین برانگیز شخصی یا احترام و یا همصحبتی و هم نشینی در مدت زمان طولانی است . مثل علاقه ی ما نسبت به والدین ، خواهر، برادر، یا شخصی حتی از جنس مخالف که با او در ارتباط هستیم .

به نظر من عشق هم مثل خیلی چیزهای دیگه قابل کشفه! فقط زیادی گسترده و پیچیده است و مطمئن باشید برای هر سوالی جوابی وجود داره.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چرا دوست داشتن از عشق برتره؟

دراکثر موارد عشق یه احساس شاید نشه گفت زودگذر ولی به هرحال گذراست! از یکی از دوستانم که در این باره می پرسیدم می گفت: من وقتی عاشق بودم ، نسبت به هیچ پسری احساسی نداشتم حتی نگاهشون هم نمی کردم ( یه چیزی تو مایه های احساس گناه کردن) ! ودر اون زمان هیچ کس جز اون واسم اهمیت نداشت."

پرسیدم: "هیچ شخصی حتی بابات رو هم دوست نداشتی؟حتی همکلاسیت؟"

گفت: " نه ! به هیچ عنوان . ویا حداقل چون بهشون فکر نمی کردم هیچ حسی هم نسبت بهشون نداشتم! درواقع عشق جایی واسه دیگران توی قلب آدم نمی ذاره."

و من متوجه شدم همونطور که فکر و روح آدم رو تصرف میکنه قلب رو هم در تصرف خودش درمیاره!

خیلی وقت ها عشق در اثر زیبایی بوجود نمیاد: اگه دلت بگه اینو میخوام دیگه هیچ چیز جلودارش نیست و اگه اونقدر عاقل باشی که نگذاری دلت به دنبال هدفش بره ، عشق با عقل جدال می کنه و نتیجه ی این جنگ چیزی جز جنون نیست!

دوست داشتن از عشق برتره چون می تونه دائمی باشه ولی عشق نه!

وقتی یه نفر رو می بینی و حس می کنی که عاشقش شدی اگه دیگه نبینیش این عشق کم کم تمام فکر، روح و قلب تورو تصرف می کنه و بر تمام وجودت حاکم میشه و اگه دیگه نبینیش مجنون میشی! ولی اگر قبل از اینکه این عشق ذره ذره ی وجودت رو مطعلق به خودش کنه ، دوباره اون فرد رو ببینی ممکنه حس کنی که عاشقش نیستی ولی اگه کار از کار گذشته باشه ، برای بدست آوردن و مالک شدن اون فرد حاضری هر کاری انجام بدی و اگر نشد دست به خودکشی می زنی ...

 

قدر نشناسی

 

پسر: دوست دارم
پسر: چه قدر تو خوبی ! کاشکی تو رو برای همیشه داشته باشم .
پسر: می خوامت برای همیشه

دختر یه نیم نگاه

پسر: چرا باور نداری دوست دارم ؟؟؟

دختر دلش می لرزه . نمی دونه باید چه کار کنه اما قلبش مثل قلب یه گنجشک که توی دستهای یه غریبه ست می تپه. اما بالاخره....
دختر می خنده.
پسر قهقه می زنه.
حالا دو تایی با هم می خندند. وای که چه قدر قشنگ صدای خنده های دو تا گنجشک عاشق.

دختر:راست می گی منو می خوای برای همیشه.
پسر: آره به خــدا!

دختر چشم هاشو رو هم می ذاره و می گه : منم می خوامت.
پسر دست دختر رو آروم تو دستاش می گیره و نوازش می کنه . دستاشو می بوسه و یه لبخند می زنه.
قلب دختر تند تند می زنه.

دختر: فردا میای به دیدنم ؟؟
پسر:آره ، مگه می شه که نیامو تو رو نبینم.

چه روزای قشنگی دارن . خوش به حالشون.

دختر منتظره.

دختر: چرا دیر کرده همیشه که زود میومد . وای خدااااا کاشکی زود تر بیاد.

پسر سرشو میاره نزدیک سر دختر

پسر: سلام گلم

دختر بر می گرده...

دختر: سلام
دختر: چرا دیر کردی دل نگرونت شدم مگه تو نمی دونی قلب من خیلی نازک زود می شکنه.
پسر: قربون اون قلب نازکت برم، آخ ببخشید عزیزم کارم طول کشید.
دختر: اشکال نداره عزیزم.

حالا اونا با هم خوش اند . دل در گرو دل هم دیگه چشم تو چشم هم دیگه .
توی یه روز قشنگ بهاری که نسیم بهار صورت آدم رو نوازش می ده....

پسر:اوم م م ، من یه دروغ به تو گفتم.
دختر:چی؟
پسر: منو ببخش. نباید به ت دروغ می گفتم از روز اول باید راستش رو می گفتم.
دختر: مگه چی گفتی؟
پسر: من...

دختر گوش می ده. هیچ چی نمی گه. قطره های اشک صورتشو می پوشونه اون قدر که جز اشکای خودش دیگه هیچ چی رو نمی بینه.
با دستاش صورتشو پاک می کنه اما نمی تونه نمی تونـــــــــه جلوی گریه شو بگیره.

پسر: اگه بخوای می تونیم فقط مثل دو تا دوست صمیمی باشیم....
دختر:من دوست دارم . من تو رو می خوام برای همیشه . من دوست صمیمی نمی خوام.
چرا با من این کارو کردی؟ چرا از اول نگفتی ؟

پسر هیچ چی نمی گه
تنها حرفش اینه که ...

پسر: یه حس خوبی نسبت به تو داشتم با خودم گفتم اگه راستشو بگم ممکن از دستت بدم اما ...
باید به ت می گفتم.
دختر: حالا این حرفا یعنی چی ؟ یعنی می خوای من برم ؟
پسر: سکوت
دختر: باشه . هر طور تو بخوای . من حرفی ندارم. نمی خوام باعث رنجش ت بشم.
خداحافظ ، هر جا که هستی شاد باشی و سلامت.

حالا دختر تنهایه ، حال و روزش بد جوری خرابه.
داره سعی می کنه با خودش و عشقش کنار بیاد اما سعی نمی کنه که عشقشو فراموش کنه.

دختر: اون که می دونست من و اون مال هم دیگه نیستیم پس چرا عاشقم کرد؟ چراااااا؟
چرا دلمو با خودش برد و دیگه پس نداد.
آره، می دونم که اون حق داره که برای زندگیش آزادانه تصمیم بگیره و من حق ندارم باعث
رنجش اون بشم چون اون خیلی خوبه .
ولی کاشکی می دونست که چه قدر دوستش دارم.


آره، کاشکی پسر می دونست که دختر چه قدر دوستش داره . اون قدر که راضی شد به خاطرش پا روی قلبش بذاره.
کاش پسر می دونست که شکستن دل یه گنجشک گناه داره !!!

 

معبد نیاز

عمری کنار پنجره تنها نشسته ام

بی تو غروب را به تماشا نشسته ام

 

بر ماسه های ساحل غربت  غریب وار

در انتظار دختر دریا نشسته ام

 

لب تشنه چون شقایق باران ندیده ای

با داغ خویش در دل صحرا نشسته ام

 

در کلبه ای که یک مژه لبخند کیمیاست

غمگین تر از سکوت غم افزا نشسته ام

 

د ور از تو  ای الهه ی خورشید  تا سحر

در معبد نیاز چه شب ها نشسته ام

 

دیگر چگونه نخل امیدم ثمر دهد

وقتی که بر مزار تمنا نشسته ام

 

هرچند انتظار عذابی کشنده است

با این همه هنوز شکیبا نشسته ام

 

فال

 

فال اون دختر کولی تو خیابون یادته ؟

گفت دل شیشه ییم رو می شکنی آسون ‚ یادته؟

تو می گفتی که دروغه !‌ما همیشه با همیم

لحظه ی تلخ جدایی دلامون ‚ یادته ؟

حالا هی نامه ها رو به قاصدک ها می سپارم

می نویسم که هنوزمثل قدیم دوست دارم

قاصدک ها توی دست باد میرن یه جای دور

من تو هر ترانه یی اسمت رو صد بار میارم

حالا که نامه ها رو گم می کنه نامه رسون

نازنینم !‌به خودت سلام ما رو برسون

نگو یادت نمیاد اون همه حرفای قشنگ

نگو تکرار نمیشن خاطره های رنگ به رنگ

حالا من تو هر ترانه می شکنم هزار دفه

حالا قصه مون شده افسانه ی ماه و پلنگ

تو همیشه دور دوری ‚ من همیشه پا به پات

چشم براه دیدنت ‚ منتظر زنگ صدات

هر جای قصه که هستی این حقیقت رو بدون

یه نفر تا ته دنیا نامه می فرسته برات

حالا که نامه ها رو گم می کنه نامه رسون

نازنینم !‌به خودت سلام ما رو برسون

 

به که بخشیدی؟

 

به که بخشیدی؟          لبخندهایی که از من دریغ کردی

 

 

به که باج دادی؟


صداقتی که از آن من بود         به چه کسی سپردی؟

وجودی که هستیم شده بود       همهء باورم بودی که می روی

همهء ستاره ام در این سیاهی ِ تنهایی             همهء آنچه داروندارم بود


همهء من را              همهء تو را

 

ستاره و باران را           آسمان و زمین را

 

بهانه کردی


که می روی و بفهمم باید بروی              کاش می دانستم چه باید کرد

 

کاش کسی چیزی به من می گفت           کسی که در چنین لحظه ای کاری کرده بود

تنها برایت نوشتم:


اگر می روی                    خورشید را هم با خودت ببر

 

بی تو خورشید بر بام آسمان بارانیم          به چه کار می آید؟

 

همه آرامشی که می روی         همه از تو نیازم

می بینم می روی              می دانم می مانم

تو چه می بینی؟               تو چه می دانی؟