روزى روزگارى پسرک فقیرى زندگى مىکرد که براى گذران زندگى و تامین مخارج تحصیلش دستفروشى مىکرد. از این خانه به آن خانه مىرفت تا شاید بتواند پولى بدست آورد. روزى متوجه شد که تنها یک سکه ١٠ سنتى برایش باقیمانده است و این درحالى بود که شدیداً احساس گرسنگى مىکرد. تصمیم گرفت از خانهاى مقدارى غذا تقاضا کند. بطور اتفاقى درب خانهاى را زد. دختر جوان و زیبائى در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیباى دختر دستپاچه شد و بجاى غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
ادامه مطلب ...
آنجلینا جولی
آنجلی در چهارم ژوین 1975 در لس آنجلس کالیفرنیا متولد کردید . گذران دوران کودکی در شهری که بزرگترین مرکز سینمایی جهان در آن واقع است بسیاری را وسوسه سینما دچار می کند . در مورد انجلی این موضوع جنبه دیگری داشت . او فرزند یک بازیگر اسکاری سینما جای ویت بود و طبیعی است که دوران کودکی خود را با سینما وسوسه هنر هفتم سپری کرده باشد. مادرش مارچلینت یرتراند نیز به نوعی در تشویق او به ورود به عالم سینما نقش داشت . این خانواده سینمایی صاحب یک فرزند پسر به نام جیمز هاون نیز گردید که او هم علاقه به سینما دارد.
انجلی (که در خانه آنژی صدا می شود) به همراه برادرش کودک یتماما سینمایی را سپری کرده اند آنژی به کلاسهای تئاتر موسسه لی استراسبگ می رفت و به مکتب تئاتر آکتورز تستودیا علاقه مند گردید و از همان دوران کودکی به بازی در نمایش های صحنه پرداخت و تجارب با ارزشی کسب کرد.
از رایانه به تلفن ثابت یا همراه
حتما همگی نام نرمافزار Skype به گوشتان خورده است. این برنامه یکی از مشهورترین ابزارهای مخصوص تلفن اینترنتی به حساب میآید که بسیاری از کاربران نیز با آن آشنایی دارند اما همانطور که میدانید با استفاده از این نرمافزار نمیتوان با خطوط تلفن ثابت یا همراه بهطور رایگان ارتباط تلفنی برقرار کرد.
Evaphone
زود نتیجهگیری نکنید! قصد معرفی نرمافزار اسکایپ را نداریم. در این مطلب قصد داریم بجای یک برنامه، سایتی را به شما معرفی کنیم که کار تمام نرمافزارهای تلفن اینترنتی را یکجا و به سادگی برای شما انجام دهد.
سایت اینترنتیEvaPhone با ارائه سرویس رایگان تلفن اینترنتی خود به شما این امکان را میدهد تا بهراحتی با تمام خطوط تلفنی دنیا اعم از ثابت و همراه تماس برقرار کنید
روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگـانی رد می شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد.
در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت ها فکر می کرد که از همه قدرتمند تر است، تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند حتی بازرگانان. مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قوی تر می شدم!
در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.
او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.
پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد.
کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بارآرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.
همان طور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خرد می شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است!