دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

جوک شوخی

جوک

یه روز یه نفر از کنار جاده ای رد میشده که میشنوه یه چوپون داره نی میزنه.

 یارو از ریتم نی زدن میفهمه که چوپونه لره

پس میره جلو و میخواد سربه سر چوپونه بذاره

و بهش میگه:آی چوپون اگه بگم از چه طایفه ای هستی حاضری یکی از گوسفنداتو بمن بدی؟

چوپان ساده دل هم میگه :آره یارو میگه:تو لری.

چوپونه میگه باشه تو شرطو بردی هر کدوم از گوسفندا رو که میخوای سوا کن ببر.

 طرف هم یکی از درشتاشو سوا میکنه میخواد ببره که چوپونه میگه:

عمو اگه من بگم تو از چه طایفه ای هستی حاضری هرچی رو که برداشتی پس بدی؟

طرف میگه:آره خوب بگو ..

چوپونه میگه:تو لری.لره میگه:آره اما تو از کجا فهمیدی؟

 چوپونه میگه:آخه اونی که سوا کردی سگ گله اس نه گوسفند

 

چند تا جمله ناب

 

سلام این چند تا جمله ناب را بخونید وواسه دوستاتون بفرستین

۱-مرام فقط مرام گاو چون نگفت من گفت ما

 ۲- صفا فقط صفای مورچه که هر وقت گریه کرد هیچکس اشکش ندید

 ۳- رفیق فقط کلاغ نه بخاطر سیاهیش به خاطر یه رنگیش

 ۴- معرفت فقط معرفت کرم نه به خاطر کرم بودنش به خاطر خاکی بودنش

 ۵- یه رنگی فقط یه رنگی دیوار که هرچی مردو نا مرده بهش تکیه میدن 

 

یه مرداب برای بدست اوردن یه نیلوفر سالها میخوابه تا ارامش نیلوفر بهم نخوره پس اگه کسی رودوست داری برای داشتنش حتی شده سالها صبر کن

 

فریدریش نیچه : "آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای، از این آشفته ام که دیگر نمیتوانم تو را باور کنم."

همیشه یکی بود یکی نبود!

یه روزی روزگاری

یکی بود یکی نبود

اون که بود ..

خیلی تنها بود

اون که بود ...

یه روز یه نقاشی کشید

یه حوض ابی کشید

کنار حوض آیی

اونی که نبود رو کشید

چسبوندش به دیوار اتاقش

و هر روز بهش نگاه کرد

انقدر بهش نگاه کرد

تا بالاخره اون که تو نقاشی بود

شیفته ی نگاهش شد

حالا اون که نبود

همونی که تو نقاشی بود

هرروز سعی کرد که بیاد بیرون

یه روز موفق شد

اومد بیرون ...

اما کسی رو اون بیرون

پیدا نکرد!

آخه اون که بود

سال ها بود که رفته بود!

اما اون نقاشی هنوز به دیوار بود

اون که بود حالا دیگه نبود

و اون که تو نقاشی بود

حالا به نقاشی نگاه میکرد

که فقط توش یه حوض آبی بود

اون که اون وقتا نبود

حالا بود...

اما دیگه تو نقاشی هم کسی نبود !

خلیج پارس

 

در مورد خلیج پارس (برگرفته از وبلاگ aria_7000.blogfa.com) : نامی است به جای مانده از کهن‌ترین منابع، زیرا که از سده‌های پیش از میلاد سر بر آورده‌است، و با پارس و فارس نام سرزمین ملت ایران _ گره خورده‌است. از یونانی این خلیج، «خلیج پارس»، مورد استفاده‌ قرار می‌گرفته که از نخستین شاهنشاهی مهم این منطقه، شاهنشاهی پارس برگرفته شده‌است. در دهه ۱۹۶۰ میلادی و با اوج گرفتن یان عربیسم، برخی از کشورهای عربی خلیج فارس را با نام «خلیج عربی» یاد کردند. ایران، به نوبهٔ خود با تصویب دو قطع‌نامه در سازمان ملل متحد، نام خلیج پارس را رسماً وارد اسناد این سازمان کرد. قطع‌نامهٔ نخستین به شمارهٔ UNAD ۳۱۱/Qen در ۵ مارس ۱۹۷۱، و مورد دوم به شمارهٔ UNLA ۴۵٫۸.۲ در  ۱۰ اوت ۱۹۸۴ تصویب شدند.

قدمت خلیج فارس با همین نام چندان دیرینه‌است که عده‌ای معتقدند: «خلیج فارس گهواره تمدن عالم یا خاستگاه نوع بشر است.» ساکنان باستانی این منطقه، نخستین انسان‌هایی بودند که روش دریانوردی را آموخته و کشتی اختراع کرده و شرق و غرب را به یکدیگر پیوند داده‌اند. اما دریانوردی ایرانیان در خلیج فارس، قریب پانصد سال پیش از میلاد مسیح و در دوران سلطنت داریوش اول آغاز شد. داریوش بزرگ، نخستین ناوگان دریایی جهان را به وجود آورد. کشتی‌های او طول رودخانه سند را تا سواحل اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس پیمودند، و سپس شبه جزیره عربستان را دور زده و تا انتهای دریای سرخ کنونی رسیدند. او برای نخستین بار در محل کنونی کانال سوئز فرمان کندن ترعه‌ای را داد و کشتی‌هایش از طریق همین ترعه به دریای مدیترانه راه یافتند. در کتیبه‌ای که در محل این کانال به دست آمده نوشته شده‌است: «من پارسی هستم. از پارس مصر را گشودم. من فرمان کندن این ترعه را داده‌ام از رودی که از مصر روان است به دریایی که از پارس آید پس این جوی کنده شد چنان که فرمان داده‌ام و ناوها آیند از مصر از این آبراه به پارس چنان که خواست من بود.» داریوش در این کتیبه از خلیج فارس به نام «دریایی که از پارس می‌آید» نام برده‌است و این یکی از نخستین مدارک تاریخی است که درباره خلیج فارس موجود است. 

v      تنگه هرمز

این تنگه با 55 کیلومتر عرض و 182 متر عمق، ارتباط نزدیک به هزار کیلومتر راه آبی جنوبی کشور را به آبهای آزاد جهان از طریق دریای عمان امکان پذیر می سازد. بدین سبب از موقعیت سوق الجیشی خاص برخوردار است.

غرق گناهیم

 

ما غرق گناهیم، ولی پاک سرشتیم

حسرت زده ی یک وجب از خاک بهشتیم

شــــــکرانه ی زایل شدن ِ حالت اغما

 از خوردن آن میــوه ی ممنوعه گذشتیم

هر چند که ابلیس بسی وسوسه ها کرد

امّا چو پــــری، بنده ی خنّــــاس نگشتیم

 غفلت بکُشد یونُس جان، در دل ماهی

چون غمزه ی هستی به دل مزرعه کِشتیم

 افسوس که این مـــاه مبـــارک به سر آمد

در دفتـــــــر اعمــــــال، ثــــوابی ننوشت