دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

چند تا اس ام اس

 
اگر در انجام کار خیری رنج بردی، رنج زایل می شود ولی آن عمل نیک باقی می ماند و اگر از یک گناه لذتی بردی، لذت از بین می رود ولی آن کار زشت باقی می ماند.
 
 
 
اگه یک روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنش چشمات و ببند و اون لحظه ای که اون کنارت نباشه و به خاطر بیار اگه چشمات خیس شد بدون داری به خودت دروغ میگی و هنوز دوستش داری
 
 
دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکد یگــرنگــــاه کنیم
 
 
تنها کسی که در زندگی مرا شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد می کنی
 
 
روزی که به دنیا اومدی داشت بارون می اومد ولی هوا ابری نبود . میدونی چرا ؟ اون روز فرشته ها داشتن از اون بالا گریه میکردن . چون یکی از اونا کم شده بود
 
 
 
روزی از عشق خودم را حلق آویز می کنم و آخرین آرزوی من این است در روی طناب اسم تو را حک کنم تا حداقل در مرگم فکر کنم همیشه در کنارت خواهم بود
 
 
عشق شاید زود تو را عاشق و دلتنگ کند اما هرگز تو را سیر نمی کند.
 
 
مراقب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان با زمین کرد زندگی با دلت نکند.
 
 
 
گلهای یاس تو باغچه غروبا بونه میگیرن همشون یه عهدی بستن سر خاک تو بمیرن
 
 
 
با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند
 
 
کاش می شد عشق را ابراز کرد یا که عشق را با سحر اغاز کرد لحظه به لحظه دم به دم ساعت به ساعت خواهمت گر خوشم یا نا خوشم در هر دو حالت خواهمت
 
 
اگه تو کوچه پس کوچ های دلم گم شدی.دنباله کسی نگرد که آدرس بهت بده چون غیر از تو کسیی اونجا نیست
 
 
 
ای نگاهت نخی از مخمل وابریشم.....چندوقتی است که به تو میاندیشم
به تو اری به همان منظر دور......به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور
 
 
عاشقی را شرط اول ناله وفریاد نیست
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
عاشقی مقدورهر عیاش نیست
غم کشیدن صنعت نقاش نیست
 
 
زندگی اجبار است .......... مرگ انتظار است ............ عشق یک بار است ............ جدایی دشوار است ..........یاد تو تکرار است
 
 
در همه عالم گشتم و عاشق نشدم
تو چه بودی که تو را دیدم و دیوانه شدم
 
روزی از عشق خودم را حلق آویز می کنم و آخرین آرزوی من این است در روی طناب اسم تو را حک کنم تا حداقل در مرگم فکر کنم همیشه در کنارت خواهم بود
 
 
کاش می شد عشق را ابراز کرد یا که عشق را با سحر اغاز کرد لحظه به لحظه دم به دم ساعت به ساعت خواهمت گر خوشم یا نا خوشم در هر دو حالت خواهمت
 
 
 
گفت : عاشقی مرد ، بیا به یادش لحظه ای سکوت کنیم .
گفتم : اگر بخواهیم برای عاشقان سکوت کنیم ، باید عمری را ساکت باشیم ..عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست،بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند،و تو از اون رسم محبت بیاموزی

تویی که نمی شناسمت !

 

هر چند مال من نشدی

 ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم.خیلی چیزا.

یاد گرفتم به خاطر کسی که دوسش دارم باید دروغ بگم.

یاد گرفتم هیچوقت هیچکس ارزش شکستن غرورمو نداره.

یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره

 هر روز دلشو به بهونه ی بشکنم.

یاد گرفتم گریه های هیچکسو باور نکنم.

یاد گرفتم بهش هیچوقت فرصت جبران ندم.

یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم.

یاد گرفتم هر چیزی رو خیلی زودو راحت میشه فراموش کرد

 حتی اگه قسمتی از زندگیمون شده باشه.

یاد گرفتم واسه اینکه یکی حرفامو باور کنه باید باورش کنم.

یاد گرفتم توی این دنیا حتی اگه صد نفرو هم داشته باشی

بازم خیلی تنهایی ،خیلی.

 

     

اولین فرصت را دریاب

 
زندگی پر از فرصت های دست یافتنیه مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر ِ زیباروی کشاورزی بود.
به نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگیره.
کشاورز براندازش کرد و گفت: پسر جان، برو در آن قطعه زمین بایست.
من سه گاو نر رو یک به یک آزاد میکنم، اگر تونستی دم هر کدوم از این سه گاو رو بگیری، میتونی با دخترم ازدواج کنی.
مرد جوان در مرتع، به انتظار اولین گاو ایستاد.
در طویله باز شد و بزرگترین و خشمگین‌ترین گاوی که تو عمرش دیده بود به بیرون دوید.
فکر کرد یکی از گاوهای بعدی، گزینه ی بهتری باشه، پس به کناری دوید و گذاشت گاو از مرتع بگذره و از در پشتی خارج بشه.
دوباره در طویله باز شد. باورنکردنی بود!
در تمام عمرش چیزی به این بزرگی و درندگی ندیده بود.
با سُم به زمین میکوبید، خرخر میکرد و وقتی او رو دید، آب دهانش جاری شد.
گاو بعدی هر چیزی هم که باشه، باید از این بهتر باشه. به سمتِ حصارها دوید و گذاشت گاو از مرتع عبور کنه و از در پشتی خارج بشه.
برای بار سوم در طویله بار شد.
لبخند بر لبان مرد جوان ظاهر شد.
 این ضعیف ترین، کوچک ترین و لاغرترین گاوی بود که تو عمرش دیده بود.
در جای مناسب قرار گرفت و درست به موقع بر روی گاو پرید.
دستش رو دراز کرد...
اما گاو دم نداشت!..
زندگی پر از فرصت های دست یافتنیه.
 بهره گیری از بعضی هاش ساده ست،
بعضی هاش مشکل.
اما زمانی که بهشون اجازه میدیم رد بشن و بگذرن (معمولاً در امید فرصت های بهتر در آینده)، این موقعیت ها شاید دیگه موجود نباشن.
برای همین، همیشه اولین شانس رو دریاب!
 
 

خلقت

 

خلقت من در جهان یک وصله ناجور بود..........

من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود..........

 خلق از من در عذاب و من خود از اخلاق خویش..........

 از عذاب خلق و من یارب چه ات منظور بود..........

 ای خدا گر من نبودم کائناتت نقص داشت..........

 ای فلک گر من نمیزادی اجاقت کور بود..........

 آفریدن مردمی را بهر گور اندر عذاب ..........

خدایی هم گر بود از انصاف خدایی دور بود...

 

 

 

 

 

امان از

 

امان از چشمای به ظاهر مهربون       

امان از سادگیهای دلمون

امان از حرفایی که باورمون شد        

امان از معما نه از عشقمون

امان از دستای گرمو دل صاف         

امان از اون که مارو اینجوری کرد

امان از حسرت حرفی که نگفتیم       

امان چیزایی که گفتیمو گوش نکرد

 

امان از ما

            امان از ما

                         امان از ما

 

امان از عشقایی که فراموش شدن     

امان از شعله هایی که خاموش شدن

                

امان از شبایی که بیدار نشستیم       

امان از چشامون که به ستاره بستیم

امان از نامه هایی که پاره کردی      

امان از حقیقتی که باور نکردی

امان از شعرایی که گفتیمو نخوندی    

امان از اونایی که رفتنو ما که موندیم

 

امان از ما

            امان از ما

                        امان از ما

 

                             همه در گیر یه دردیم       هزار بار از عشق توبه کردیم

                  راهی که رفتیمو بنبست بود        فکر کردیم دیگه بر نمی گردیم

                             اما بازم با یک اشاره        دل می بازیم دوباره

                    امان از سوختنو باز ساختن       ولی کار دل دیگه چاره نداره

 

امان از ما

            امان از ما

                        امان از ما