دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

کوتاه ولی با ارزش

 

مهر از همه بریدم تا مهربان بمانی

نا مهربان تو رفتی با دیگران بمانی

 

سرمایه ی عمر آدمی یک نفس است و آن یک نفس از برای یک هم نفس است. اگر نفسی با نفسی هم نفس است آن یک نفس از برای یک عمر بس است.

 

بارش برف سنگین فراقت را یادم آورد قبل از اینکه حس کنم هستی نیستی ات را باور کردم...

 

 

از دیروز بیاموز برای امروز زندگی کن و به فردا امید وار باش..

 


 

 

خسته از آوارگی ها

   خسته از آوارگی ها

   آسمان با ما غریبه

   دست ما تنها و خالی

   قلب آدم ها غریبه

   بی محبت هر نگاهی

   شیشه چشما غریبه

   از برای بی پناهان

   گردش دنیا غریبه

 

   خفته بر لبهای کوچه

   نغمه های آشنایی

   در خیابان های ساکت

   مانده تنها رد پایی

  
   خاک من کو خاک من کو

   خانه من در وطن کو

   ای خدا اینجا وطن نیست

   عشق من ایران من کو

  
   آنکه سامانی ندارد
  
   سر به خشت غم گذارد

   تن به طوفان می سپارد

   آنکه دیواری ندارد

   آسمان بر شوره زاران

   قطره ای باران نبارد

   در دل آواره هرگز

   دانه شادی نکارد

 

گفتم

گفتم که شیرین منی ... گفتی تو فرهادی مگر!

گفتم خرابت می شوم... گفتی تو آبادی مگر!

گفتم ندادی دل به من... گفتی تو جان دادی مگر!

گفتم ز کوی ات می روم... گفتی تو آزادی مگر!

گفتم خموشم سال ها... گفتی تو فریادی مگر!

گفتم فراموشم مکن... گفتی تو در یادی مگر!

گفتم که بر بادم مده... گفتی نه بر بادی مگر!

گفتم که این شعرم بخوان... گفتی که علاف ام مگر!!!

 

دو چشمت

تقدیم به بهترینم 

:

ای دو چشمت سبزه زاران          گریه ات اشک بهاران

     می روم غمگین و نالان             بهر من اشکی میفشان

ای سراپا مهربانی                    ای نگاهت آسمانی

     در دل نامهربانم                       شوق ماندن می نشانی

ترسم آخر در کنارم خسته و آزرده گردی

با همه خوبی وپاکی در خزان پژمرده گردی

می روم تا نشنوم آواز باران دو جشمت

می روم چون می هراسم شعله ای افسرده گردی

ای که در خوبی و پاکی چلچراغ آسمانی

قلب سردم را چه بی حاصل به سویت می کشانی

عاشق و چشم انتظاری              پاک و روشن چون بهاری

هر چه گفتم باورت شد              حیف از احساسی که داری

 چشمه ای خشک و سیاهم            خسته ای گم کرده راهم

                   بگذر از من چون که دیگر         زشت و سر تا پا گناهم

قصه تلخ مرا کاش از نگاهم خوانده بودی

من گنهکارم تو خوب و مهربانی , مهربانی

تازگی

  تازگیا ، دوری چقدر
ساکت و مغروری چقد
چه کم راس راسی مجبوری چقدر

 تازگیا طلا شدی
کم شدی ، کیمیا شدی
دیگه صدام نمی کنی
عین غریبه ها شدی

تازگیا باهام بدی
گفتی میام ، نیومدی
نگفته بودی انقدر
بازی با قلب و بلدی

تازگیا سرده نگات
دیگه نمی لرزه صدات
برقی که دنبالش بودم
رفته دیگه از تو چشات

تازگیا را نمی یای
سر قرارا نمی یای
زمستونا نیومدی
حالا بهارا نمی یای

تازگیا کم شدی ، کم
یه عالمه دوری ازم
نمی شه پیدات بکنم
حتی واسه دوست دارم

تازگیا خیال کنم
باید ازت سوال کنم
خیال داشتن تو رو
تو رویاهام محال کنم

تازگیا ، کم می یارم
به جای بارون ، می بارم
یه جوری فرصت بده که
بگم چه قدر دسوت دارم

تازگیا چه ناز شدی
عجیبی ، عین راز شدی
شعر و ترانتم خوبه
کلی ترانه ساز شدی

تازگیا چه بی حواس
عاشق داری از چپ و راس
بی وفا انصافت کجاس
رفتن و نازت مال ماس

تازگیا عجیب شدی
تنها که نه ، غریب شدی
به ما که می رسی یه کم
نجیب بودی ، نجیب شدی

تازگیا حرف شماس
همش می گی دست خداس
اما بذار بهت بگم
حسابت از همه جداس

تازگیا تو سال نو
بدجور می میرم واسه تو
چون می دونی دوست دارم
ناز نکن از پیشم نرو

 بی وفا انصافت کجاس
رفتن و نازت مال ماس
بمون که ثابت بکنی
حسابت از همه جداس

نامه رسید به آخرا
باید سپردت به خدا
فقط یه قولی بده که
دلت بمونه پیش ما