بگذر ز من ای آشنا
چون از تو من دیگر گذشتم
دیگر تو هم بیگانه شو
چون دیگران با سرگذشتم
میخواهم عشقت در دل بمیرد
میخواهم تا دیگر در سر یادت پایان بگیرد
بگذر ز من ای آشنا
چون از تو من دیگر گذشتم
دیگر تو هم بیگانه شو
چون دیگران با سرگذشتم
هر عشقی میمیرد
خاموشی می گیرد
عشق تو نمی میرد
باور کن بعد از تو دیگری
در قلبم جایت را نمی گیرد
هر عشقی میمیرد
خاموشی میگیرد
عشق تو نمیمیرد
باور کن بعد از تو دیگری
در قلبم جایت را نمیگیرد
هر عشقی میمیرد
خاموشی میگیرد
عشق تو نمیمیرد
باور کن بعد از تو دیگری
در قلبم جایت را نمیگیرد
هر عشقی میمیرد
خاموشی میگیرد
عشق تو نمیمیرد
باور کن بعد از تو دیگری
در قلبم جایت را نمیگیرد
هر عشقی میمیرد
خاموشی میگیرد
عشق تو نمیمیرد
باور کن بعد از تو دیگری
در قلبم جایت را نمیگیرد
پروین اعتصامی چنین می سراید :
که من پروین فروغ شهر ایرانم ..
نه پوراندخت، نه آذردخت، نه آتوسا، نه پانته آ
بلکه آرتمیس سپهسالار ایران در نبرد پارس و یونانم
مرا گر در مقام همسری بینی نه یک همخواب و همبستر
که یک همراه و یک یار وفادارم
نه یک برده مکن اینگونه پندارم که جوشد خون آزادی به شریانم
بدون زن کجا میداشت تاریخ تو؟
آرش با کمانش؟
کاوه آهنگر با گرز و سندانش؟
بدون زن کجا میداشتی آن شاعر توسی؟
نگهبان زبان پارسی؟
استاد فردوسی ......
مرا گر در مقام مادری بینی
مگو با من که هست فرشی از بهشت زیر پایم
نگاهم کن که زیر پای من دنیا به جریان است
ز نور عشق من رخشنده کیهان است
که با دستان من گردون به جریان است
که جای پای من بر چهره سرخ و سپید و سبز ایران است
برو ای مرد دگر مبر آسان به لب نامم
که من آزاده زن فرزند ایرانم .......
گفتی : برم ؟ گفتم : چرا ؟
گفتی: پریشونی بسه
گفتی: یکی دلتنگم
خیلی برام دلواپسه
گفتی : برم ؟ گفتم : برو
اما نگفتم تا ابد
با رفتنت توی چشام
اشک جدایی حلقه زد
تنهام خیالت پیشمه
زخم دل درویشمه
هر جا بسوزم ؛ خاطرت
خاکستر آتیشمه
بی شعله می سوزم ؛ ولی
ای عشق خاموشم نکن
با من بمون ؛ با من بمون
هرگز فراموشم نکن
من قلب چاقو خورده ام
هم زنده ام هم مرده ام
با بودنت گل کرده ام
با رفتنت پژمرده ام
تنهام خیالت پیشمه
زخم دل درویشمه
هر جا بسوزم ؛ خاطرت
خاکستر آتیشمه