رفتن تو واسه دل من
یه سوال بی جوابه
حسرتی پشت گلایه
مثل کابوس توی خوابه
چشمای خیس من هر جا
دنبال نشونه هاته
لبهای سرد و خشکیدم
توی فکر گونه هاته
خاطرات پاک دستات
بدجوری مونده به یادم
پشت هر بغض شبونه
تو خیالم پا به پاتم
یه روز میای تا به شبام
رنگ ستاره بزنی
از این زمین رو سیاه
تا آسمون پل بزنی
یه روز میای تا که نگم
دنیا دیگه نیست جای ما
یه مشتی دون و یک قفس
بسه برای آدما
زنگ صدات برای من
ترنم تراته هاست
رنگ چشای قهوه ایت
اول عاشقانه هاست
این رو بدون عاشق تو
فقط
منم
منم
منم
تو شهر بی ستاره ها
در به در نگات منم
میون این گلایه ها
قربونی چشات منم
منم
منم
همون که توی هر نفس
به فکر از تو خوندنه
تو شبای سرد و سیاه
کارش ترانه گفتنه
با گرمی ترانه هام
تو این شبا یخ نزدم
تو این سکوت بی حیا
اسم تو رو فریاد زدم
چه سرنوشت غم انگیزی !
که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت
ولی به فکر پریدن بود
شرنگ
شراب خواستم و
عمر من شرنگ ریخت
به کام من فریبکار دغل پیشه
بهانه اش نشنیدن بودن
وقتی که پیاله را عاشقانه بنوشی
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست
زندگی دفتری از خاطرهاست
یک نفر در دل شب
یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست
یک نفر همسفر سختی هاست
چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد
ما همه همسفریم
از وقتی با اینهمه خوبی بیوفائی را پیشه کردی
دلم میخواهد جهنمی باشم
چرا که بهشت نیز به تنهائی ارزش دیدن ندارد
میدانم چرا بهم نرسیدیم :
خواست خداوند بود !
نه به این دلیل که خیریتی در کار بود
تنها به دلیل حسودیش !
چرا که از وقتی تورا دیدم او را با آنهمه زیبایی از یاد بردم !
کاش قلبم درد پنهانی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
کاش می شد دفتر تقدیر عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سخت عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشتپا به رسم دنیا زد و رفت
زندهها خیلی براش کهنه بودن
خودشو تو مرده ها جا زد و رفت
هوای تازه دلش میخواست ولی
آخرش توی غبارا زد و رفت
دنبال کلید خوشبختی میگشت
خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت
یه دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توی شیشه فردا زد و رفت
دفتر گذشتهها رو پاره کرد
نامه فرداها را تا زد و رفت
به سرش هوای حوا زد و رفت