دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

خاطره ها........

 

یک روز گرمی زندگی بودی

حالا ساکت و سردی

یک شب ستاره آسمون

حالا غصه و دردی

یک وقت بهونه زندگی واسه این دل تنهام

حالا غربت پاییزی و پر از برگهای زردی

عشق ها می میرند

رنگ ها رنگ دگر می گیرند

و فقط خاطره هاست

که چه شیرین و چه تلخ

دست ناخورده به جا می مانند

 

هیشکی مثل تو نبود

 

 

صدای تو

بیداری ریشه ، آواز سبز برگ

صدای تو  

پر وسوسه مثل شبخونی تگرگه

صدای تو آهنگ شکستن  

بغض یه دنیا حرفه

تصویری از آواز صریح

قندیل و نور و برفه

هیشکی مثل تو نبود

هیشکی مثل تو منو باور نکرد

هیشکی با من مثل تو


توی نقب شب من سفر نکرد

هیشکی مثل تو نبود

ساده مثل بوی پک اطلسی

یا بلوغ یه صدا

میون دغدغه ی دلواپسی

تو غرورت مثل کوه

مهربونیت مثل بارون ، مثل آب

مثل یه جزیره ، دور

مثل یه دریا ، پر از وخشت خواب

هیشکی نثل تو نرفت

هیشکی مال تو نموند

شعرهای تنهاییمو

هیشکی مثل تو نخوند

همه حرفام مال تو

همه شعرهام مال تو

دنیای من شعرمه

همه دنیام مال تو

 

دوست داشتن تو این زمونه

 

love

چه روزگار غریبی است

من تو را دوست دارم

تو دیگری را و دیگری مرا

و همه ما تنهاییم ...

 

virgin

 

سلام خوبید

من این مطلب را از وبلاگه   >>> آلبالو خانوم <<<  برداشتم

http://chickenlittle.blogsky.com

آخه خیلی قشنگ بود

نظر شما چیه؟

 

 

من باکره ای هستم

 

که طفلی در بطن دارد

 

من "نمیروم که بمیرم"

 

مرا "میبرند که بکشند"

 

ولی می رسد روزی

 

که من بازگردم...

 

روزی که زندانیان

 

گزمه های فراری را دنبال کنند

 

روزی که قدیسه با شیطان همبستر شود 

 

روزی که آب بسوزاند

 

و آتش تنها مرهم آن باشد

 

روزی که خدایان سرگردان

 

از گدایان لقمه ای نان طلب کنند

 

و قضات حکم مرگ خویش را امضا نمایند

 

و فاحشگان با کوزه ای از نور به دوش

 

و لقمه ای معرفت در دست

 

به ملاقات راهبه های زندانی در دیر های تاریک بروند

 

آری میرسد آن روز

 

که من بازگردم

 

و طفلم را به دنیاآورم.

 

طفلی که نیمیش خدا

 

ونیم دیگرش شیطان است!