دیگه بیکسی تمومه ، وقتی چشمات روبرومه
گریه کردن روی شونه ات ، آخ هنوزم آرزومه
عطر تو خیلی عزیزه ، با توام شاعر بارون
نگو راهمون درازه ، منو از جاده نترسون
با تو از اول اول ، باتو یک شروع تازه
دست ما ذره به ذره ،شعر پروازو میسازه
دیگه دستات مال من شد، هیشکی باورش نمیشد
واسه چشمایی که شورن ، قصه مون بد قصه ای شد
حالا تو مال من هستی ، این حقیقته نه رویا
نذار اشکاتو ببینن ، پریای ته دریا
دیگه هیشکی نمیتونه، تو رو از دلم بگیره
هر کی بدخواه من و توست ، بذار از قصه بمیره
گاه گاهی که دلم می گیرد
به تو می اندیشم
خوب در یادم هست
چه شبی بود آن شب!
تو همان نوگل دیرینه و من
برگ زردی که فتاده است به خاک
و من اندر عجب این دیدار که تو بعد از سال ها
هم چنان زیبایی!
کاش می دانستی
که چه کردی با من
در همان لحظه که لبریز ز شوقت بودم
چشم بر گرداندی
و مرا سوزاندی
من سراپا همه چشم تو دریغ از یک نگاه
دل که سرشار ز عشق ،
چشم من غرق حضور،
دست هایم بی تاب،
در خیالم همه تو!
و تو از سنگ و نگاهت بی رنگ
آن زمان که به تو روی آوردم
خوب می دانستم
که چه در سر داری
لیک و اما که نشد
تا ز تو دل بکنم
بارها می دیدم
بین من و تو فاصله ها بسیار است
بارها می خواندم
که دلت در گرو اغیار است نپذیرفتم باز
چشم به راهت ماندم
پیش پایت چه حقیر می ماندم
قلب پاکم چون فرش
زیر پایت افتاد
دست هایم در تب عشق تو هر دم جان داد
و تو چون کوه یخی همه را خشکاندی
پشت پایت چه غریب
اشک هایم می ریخت
تارو پودم همه یکباره گسیخت
من گمان می کردم
دل تو مال من است
چه خیالات خوشی!
ولی افسوس و دریغ!
قاتل جان من است
یاد من باشد اگر باز نگاری دیدم
نکنم هیچ نگاه
نکنم باز خطا
دور دل نیز حصاری بکشم
نغمه ی عشق فراموش کنم
همه را از دل خود می رانم
از همه می گذرم
به جز از عشق تو ای بلبل شیرین سخنم!
هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
آری شود ولیک به خون جگر شود
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
سرها بر آستانه او خاک در شود
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
لب دریا برویم
تور در آب بیندازیم
وبگیریم طراوت را از آب
ریگی از روی زمین برداریم
وزن بودن را احساس کنیم
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصوده تویی کعبه و بتخانه بهانه
هر در که زدم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی نو
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غائب ز میانهجمعی به تو مشغول و تو غائب ز میانه
جمعی به تو مشغول و تو غائب ز میانه
جمعی به تو مشغول و تو غائب ز میانه
شاید شما توجه کردهاید که در نگارههای ترسیمشده از اشوزرتشت، این پیامبر بزرگ ایرانی عصایی 9(نه) بند دردست دارد. همچنین بر پایه سنت زرتشتیان هر فرزند بهدین هنگامیکه به سن تکلیف می رسد طی مراسمی ویژه که مراسم سدرهپوشی نامیده می شود در برابرموبد زوت و همه فامیل و آشنایان با آزادی کامل به اصول و فروع دین اشوزرتشت پیمان وفاداری می بندد، پوشش ساده و سفیدرنگ سدره نیز از 9(نه) تکه تشکیلشدهاست. این 9 بند یا نه تکه، بیانگر 9 اصل دین زرتشتی است که چکیده پیام های او را به ما می رساند که من سعی می کنم اکنون برای شما بهطور بسیار فشرده بیان کنم، آنگاه خواهید دید که چرا و چگونه، این پیام ها که پایه دین زرتشت شناختهشدهاست. هرگز قدیمی نمیشود و نهتنها برای انسانهای امروزی تازه و بکر و عملی و قابلپیادهکردناست، بلکه تا انسان وجود دارد، اگر هر کس، در هر زمانی این اصول را پایه باورهای خود قراردهد و به آنها پایبند باشد، هم می تواند فرد شایسته ای باشد و هم می تواند جامعه خود را به سوی کمال و رسایی راهنماباشد:
1-باور به یکتایی خدا: خدایی که اهورا(هستی بخش) و مزدا (دانای بزرگ) است و این دو صفت بزرگی ودانایی هم آهنگ و از هم جدا ناشدن است . خدایی که د رهمه جا ودر همه چیز درتجلی است. خدایی که هر چه را آفریده نیک و لازم و ملزوم یکدیگرآفریده و خلاصه خدایی که صفات کامل آن در نماز صدویک نام خدا شرح داده شده است: برهمه چیز آگاه، بر همه کارتوانا و بی نیاز و... .
2-باور به پیامبری اشوزرتشت: نخستین پیام آوری که پس از شک کردن به باورهای پیشینیان خود پس از ده سال در کوه اشیدرنه، از سوی اهورامزدا به پیامبری برگزیدهشد و از توحید و نبوت و معاد خبرداد و پیام خود را مانتره (برانگزینده اندیشه) نامید و از دین(دئنا) به مفهوم وجدان سخن به میانآورد. باورهایی که ابتدا به مردم خود ارایهنمود و آرام آرام دین او بخش بزرگی از این کره خاکی را در برگرفت و پیروان او مزده یسنان یا مزداپرستان و بعدها بهدین و زرتشتیان نامیدهشدند.
3-باور به روح و جهان واپسین(جهان مینوی): یعنی بهشت و گروسمان(خانه راستی) و دوزخ(خانه دروغ).
4-باور به اشا(راستی): اشوزرتشت اولین کسی است که به وجود هنجار هستی(اشا) پیبرد واز حاکم بودن قانون اشا در جهان هستی (گیتی و مینو) سخنگفت. و فرمود انسان می تواند با خردخویش به قوانین طبیعت (اشا) پیبرده و از آن استفاده و یا سوءاستفاده نماید. وانسان تنها زمانی می تواند خوشبخت زندگی کند که قوانین اشا را بهدرستی بشناسد و خود را با این قانون ابدی (اشا) همآهنگ و همراه سازد و.....
5- باور به گوهر آدمیوآدمیت: برپایه آموزشهای اشوزرتشت تمام انسانها از هرجنس ونژادومذهبی دارای وجدان(دئنا) و خرد بوده و از جسم، جان، روح و فروهرِ بسیار بالنده تری نسبت به دیگرموجودات برخوردار می باشد و قدرت تشخیص نیک از بد و ارزش گذاری را داشته وآزادی کامل در انتخاب راه را دارند و سرنوشت خود را میسازند و دارای حقوق برابر میباشند و در مجموع «من» دارند ومیتوانند «من» خویش را به هر صورتی که مایل باشند تغییر دهد و دارای بهترین منش«سپنته من» یا بدترین منش«انگره من» گردند و آموزش میدهد که وظیفه هر زرتشتی پیروی از «سپنته من» و مبارزه با تمام نیروهای اهریمنی یا«انگره من» است و... .
6- باوربه هفت پایه کمال: اشوزرتشت اهورامزدا را دارای شش فروزه: وهومن(منش نیک«یا اندیشه و گفتارو کردارنیک»)، اردیبهشت(راستی)، شهریور(تسلط برنفس)، سپندارمزد(دانش اندوزی و پویایی)، خرداد(رسایی خواهی و کمال جویی) و اَمرداد(بی مرگی و جاودانگی) میشناسد و میآموزاند که هر کس با تمرین و ممارست از این شش فروزه اهورایی به طور کامل برخوردارگردد، در پایه هفتم تکامل خویش به جز خدا نمیبیند و با او یکی میگردد. این باور دردوران های بعد به صورت هفت شهر عشق یا هفت خوان رستم و نمادهای گوناگون دیگر در فرهنگ و عرفان ایرانی باقی ماندهاست.
7- باور به نیکوکاری و دستگیری از نیازمندان: دین زرتشت دور نگهدارنده جنگ افزار و آشتی دهنده است. خوشبخت کسی است که خوشبختی دیگران را فراهمنماید. باور به اینکه هر کس در هر مقام مادی و معنوی می تواند و باید به دیگران یاری رساند. گذشت و فداکاری(خویتوَدس) و کمک به نیازمندان، در دین زرتشت به صورت وقف و گُهنبار و جشنخوانیها و بخشش (میزد) و غیره.... به گونه ای بسیار آبرومند برگزار میگردد.
8- باور به سپنتایی بودن (مقدس بودن) چهار آخشیج: آب و باد و خاک و آتش در دین زرتشت سپنتا است و زرتشتی وظیفه دارد محیط زیست را در حد توان پاک نگاهدارد.
9- باور به فرشکردبودن: بنابر آموزشهای گاتها، ما خواستاریم از زمره کسانی باشیم که جهان را بسوی پیشرفت و آبادانی میبرند و با تمام توان در پویایی اندیشه و گفتار و کردار و آبادانی جهان سهیم گردیده فرشکرد(تازه کننده جهان) باشند. هر بهدین باید کوشش کند با آوردن نور بر تاریکی و با دانش بر جهل پیروز گردد. مثبتنگری و یافتن روش های نوین در زندگی (فرشکرد) یکی از مهمترین پایه های اساسی دین زرتشتی است.