بی تو هر شب غم تو به خلوت خودم می بردم
خبری از تو نبود و لحظه ها رو می شمردم
وقتی شب سحر میشد به بیقراری..
خودمو به دست گریه می سپردم
گله و شکایتی از تو به لب نمی آوردم
تو به یاد من نبودی
اما من واست می مردم..اما من واست می مردم
من تو رو از تو می خواستم که به عشقت
در دنیا رو به رو خودم ببندم
تو منو مثل یه بازیچه میخواستی
که واست گریه کنم..واست بخندم
اما من واست می مردم..واست می مردم
به شبی بی تو تو دفتر چه ی قلبم
اونجا که آخر عشق و سرگذشته
زیر اسم خودمون واست نوشتم
راست میگی که اون گذشته ها گذشته
تو منو با دریا دریا اشک چشمام نمی خواستی
آخه تو بیشتر از اون گریه ی من گریه میخو استی
تو منو مثل یه بازیچه میخواستی
که واست گریه کنم..واست بخندم
اما من واست می مردم..واست می مردم
• گشاده دست باش
• جاری باش
• کمک کن (مثل رود)
• باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید)
• اگرکسی اشتباه کردآن را بپوشان (مثل شب)
• وقتی عصبانی شدی خاموش باش ( مثل مرگ)
• متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک)
با تو آشنا نبودم اگه بودم این نبودم
تنها از تو می نوشتم فقط از تو می سرودم
اگه فرصتی می دادی فقط نگات می کردم
تموم ترانه هامو پیش کشت می کردم
نگو دیره نگو دیره که دلم پیش تو گیره
توی تقدیر نگاهت این یه عشق ناگزیره
تو بمون برام همیشه مثل تو پیدا نمی شه
حالا که به هم رسیدیم نگو فردامون چی می شه
آن دو دریای آبی
چه آرام
در تنگ بلورین صورتت می درخشند
و چه مواج است آن نگاه که
آسمان دلت ابری است
و چه آرامند
در آن هنگامه ای
که تو می اندیشی
و گاه خروشان
سرکش و بی مهابا
آب
از تنگ بلورین سرازیر می شود
و تنها با
دستمالی از جنس خنده
سدی می شوی
جلوی آن دریای شور
با گل یاس سپید
نسترن های بنفش
معبری ساخته ایم
که صفای قدمت منتظر است
برق شمشیر حضورت
صبح صادق آرد
در شبی بی احساس
و گل باغ عدالت را
تو بداری پاسش
ای حضور تازه:
در فضای کهنه و تن سرد زمان تن سرد و بی روح زمان
منجی عالم عشق
باغ گل منتظر است