بخوان براى دل من ترانه اى دیگر ترانه اى ز شب شاعرانه اى دیگر
مرا در آتش آغوش خویش گرمى بخش بزن به زلف گرهگیر شانه اى دیگر
ز عشق قصه شیرین بگوى با دل من که غیر عشق، ندارد بهانه اى دیگر
تو اى پرنده صحراى دور دست خیال مگیر جز دل من آشیانه اى دیگر
به اشک دیده نویسم حکایت غم خویش که ماند از من و عشق نشانه اى دیگر
خانه خراب تو شدم به سوی من روانه شو
سجده به عشقت می زنم منجی جاودانه شو
ای کوه پرغرورمن سنگ صبور تو منم
ای لحظه ساز عاشقی عاشق با تو بودنم
روشنترین ستاره ام می خواهمت می خواهمت
تو ماندگاری در دلم میدانمت میدانمت
ای همه وجود من نبود تو نبود
من ای همه وجود من نبود تو نبود من
ای همه وجود من نبود تو نبود من
ای همه وجود من نبود تو نبود من
میمیرم برات
نمی دونستی میمیرم بی تو بدون چشات
رفتی از برم
نمی دونستی که دلم بسته به ساز صدات
آروزمه که می دونستی که من میمیرم برات
عاشقم هنوز
نمی خواستی که بمونی و بسوزی به ساز دلم
گفتی من میرم تو می خواستی بری تا فردا ها گل خوشگلم
برو راهی نیست تا فردا ها از آب و گلم
سفرت به خیر
اگه میری از اینجا تک و تنها تا یه شهر دور
برو که رفتن بدون ما میرسه به یه دنیا نور
سفرت به خیر
برو گر شکستی می تونی دوباره بساز
از دلی شکسته نامید و خسته تو باز غرور
نمی خوام بیای
نمی خوام میون تاریکی من تو حروم بشی
نمی خوام ازت نمی خوام مثل یه شمع بسوزی برام تا تموم بشی
برو تا بزرگی می خوام که فقط آرزوم بشه
عاشقم هنوز
مهر از همه بریدم تا مهربان بمانی
نا مهربان تو رفتی با دیگران بمانی
سرمایه ی عمر آدمی یک نفس است و آن یک نفس از برای یک هم نفس است. اگر نفسی با نفسی هم نفس است آن یک نفس از برای یک عمر بس است.
بارش برف سنگین فراقت را یادم آورد قبل از اینکه حس کنم هستی نیستی ات را باور کردم...
از دیروز بیاموز برای امروز زندگی کن و به فردا امید وار باش..
روزی که خداوند
زمین را به ادم و فرزندانش هدیه کرد
دلها اینقدر سیاه نبود .
درد نبود ..
اه نبود .
این ادم بود که رنگ به رنگ تیره شد .
نسل به نسل
بیشتر و بیشتر
با هم نوعش دشمن دیرینه شد .
اینروزها برفها هم دیگر
طاقت ندارند..
زودتر از همیشه اب میشوند .
به دیگران فکر نکن .
من وتو هم در این سیاهی نقش داریم .