حرفی برای گفتن اگر بود دیوارها هرگز سکوت نمیکردنند
نمی بازم به بی رنگی به کوه و معبر سنگی به پاییز وغروبه عصر دلتنگی نمی بازم
نمی سازم منه خاکی سرایی با دل شاکی تو دنیایی که خالی مونده از پاکی نمی سازم
اگر باید بسازم کلبه ی عشقو تو دستای تو می سازم که ساختم من
اگر باید ببازم من به گرمای نفس های تو می بازم که باختم من
اگر باید بسازم بهترین عشقو تو دنیای تو می سازم که ساختم من
نیازم را بده پاسخ که دلگیرم اسیر وسوسه های نفس گیرم نگاهم کردی و بستی به زنجیرم نگیر از من نگاهت رو
که می میرم نمی بازم
به بی رنگی به کوه و معبر سنگی به پاییزو غروبه عصر دلتنگی نمی بازم
نمی سازم منه خاکی سرایی با دل شاکی تو دنیایی که خالی مونده از پاکی نمی سازم
اگر باید ببازم من به گرمای نفس های تو می بازم که باختم من
.
متولد 1308-فارغ التحصیل از هنرستان تاتر؛ و زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران و مبانی تاتر از دانشکدهء علوم اجتماعی - آواز را نزد خانم باغچه بان و تئوری موسیقی را نزد سیروس شهردار و فریدون فرزانه_ اساتید هنرستان عالی موسیقی _فراگرفت و شیوهء آواز خودرا متاثر از بافت و غنای زخما های اساتیدی چونحسین اصلانی ، ناصر حسینی و محمد سریر می داند.
دههء بیست، دوران آغاز نوعی تفکر در شعر و موسیقی آوازی دز میان مردم ایران، به ویژه نسل جوان بود که بخشی را می توان متاثر از نشر و پخش وسیع تر موسیقی علمی و آثار فورکلور کشورهای مختلف جهان از طریق رادیو و صفحات گرامافون دانست."محمد نوری" در همین سالها _سنین نوجوانی_ با خواندن اشعار نوینی که بر روی نغمه های روز مغرب زمین و برخی قطعات کلاسیکِ آوازی سروده شده بود،کار خواندگی را آغاز کرد. او طی سالهای بعد با تکیه به تحصیلات هنرستانی و دانشگاهی خود توانست هویت مستقلی به این اندیشه و گرایش ببخشد و با اجرای آثار اساتیدی که قبلا ذکر آنها رفت، فضای متفکر انه ای به گونهءآوازی خویش بخشید. آوازهای این استاد طی پنج دهی در میان سه نسل، شان و اعتبار ویژه ای کسب نموده است.این هنرمند در حاشیهء سالهای پرتلاش، با اجرای بیش از سیصد قطعهء آوازی ، تقریر و ترجمهء مقالات و سرودن اشعاری از ترانه های ماندگار ، بیش از پیش خودرا در دل مردم این مرزو بوم جا کرد.او اخیرا چند اجرا به نفع بیماران خاص داشت.
صدای او برای نسل گذشته یاد آور لحظه های خوب و مهربانهیهای سرشار و برای نسل امروز، آفرینندهء شیرینترین خاطرات است.
دکتر محمد سریر از آههنگسازانی که همواره با استاد نوری همکاری دیرینه ای داشته است در مورد او چنین میگوید : این هنرمند ، در حاشیه سالهای پر تلاش با اجرای بیش از سیصد قطعه آوازی ، تقریر و ترجمه مقالات و سرودن اشعاری از ترانه های ماندگار ، فارغ از خودنمایی های متداول ، از جذبه های فریبنده مادی دوری جسته است. بدون تردید راز و رمز پنج دهه سرایش سرفرازانه در صحنه هنر این مرز و بوم جز این نبوده است.
استاد نوری تا کنون آلبومهای متعددی را به بازار عرضه کرده است که شکوفه خاطرات که باز خوانی آهنگ های معروفی چون جان مریم و جینگ ساز بود فروش فوق العاده ای داشت. اما دوستداران استاد اگر بخواهند که آلبوم بهتری را از او داشته باشند تو صیه میکنم که دو آلبوم که شرکت کلتکس رکوردز آنها را منتشر کرده است تهیه کنند که مجموعه ای از بهترین آهنگها و ترانه های قبل از انقلاب استاد میباشد. این دو آلبوم پاییز و دیگری جان مریم نام دارد که شامل ترانه های زیبایی چون نسترن ، پاییز و.... میباشد که بسیار زیبا و خاطره انگیز است.
از دیگر رازهای ماندگاری آثار استاد انتخاب اشعار است که به بهترین نحو انتخاب میکند. اشعاری از شاعران و ترانه سرایانی چون فروغ فرخزاد ، فریدون مشیری ، تورج نگهبان ، ایرج جنتی عطایی و...
محمدرضا شجریان روز اول مهرماه ۱۳۱۹ در شهر مشهد و در خانواده ای چشم به جهان گشود که هنر از هر سو در آن موروثی بود.
وی خواننده ، خوشنویس و استاد آواز است . او ابتدا در سال ۱۳۳۷ با نام مستعار سیاوش به خوانندگی در رادیو خراسان پرداخت . سپس به تهران رفت و در سال ۱۳۴۵ به برنامه گلها توسط روانشاد داوود پیرنیا دعوت شد . و به علت تسلط کامل به دستگاه های موسیقی ایرانی با اجرای اولین برنامه نام خود را جز بهترین ها ثبت نمود . در سال ۱۳۴۵ به شاگردی استاد احمد عبادی درآمد . در سال ۱۳۵۴ به تدریس هنرجویان در رشته آواز در دانشکده هنرهای زیبا پرداخت تا اینکه در سال ۱۳۵۸ که این رشته تعطیل شد در خانه به تحقیق و آموزش هنرجویان قدیمی اش پرداخت . او هنوز با همان کارآیی و توانایی گذشته به خوبی و زیبایی می خواند و از هنرمندان با فرهنگی است که موسیقی را گام به گام نزد اساتید بزرگ موسیقی آموخته است.
استاد شجریان پای بند هنر و فرهنگ و رفتار زندگی سالم هنری است و این امر بیش از هر چیز موجب محبوبیت و موفقیت او بوده است .
استاد شجریان علاوه بر موسیقی فعالیت هایی در زمینه خوشنویسی و بررسی وسیعی را برای بهتر کردن کیفیت صوتی سازهای ایرانی مخصوص سنتور و سه تار انجام داده و می دهد.
آیا عشق جنونه؟
عشق جنون نیست. باعث جنون می شه! دلیل اینکه عاشقها دیوانه میشن اینه که اونقدر ذهنشون به این مسئله مشغولیت پیدا می کنه که گاهی صدای هیچ کس رو نمی شنوند گاهی اونقدر به فکر فرو می رن و ساکتند که باعث می شه مغزشون خسته بشه و حوصله ی حرف زدن با هیچ کس رو نداشته باشند، یا احساس حسادت بیش از حد و اینکه ممکنه عشقتون رو بدزدند اونها رو دیوانه کنه!
اگر کسی عاشق فردی بشه ولی با کسی ازدواج کنه که نسبت بهش حس علاقه و قدردانی داره(نه عشق) اون ازدواج منجر به اختلاف، بهانه گیری و حتی طلاق میشه.
گاهی برخی چیزها مثل برق چشم ها و نوع نگاه که شخص رو جذب می کنه و به اصطلاح عاشق می کنه باعث میشه اون برق، چشم طرف رو کور کنه ولی بازهم به جای اینکه سعی کنه ازش دوری کنه بیشتر و بیشتر به سمتش کشیده می شه!
اگه دلت میخواد به هر قیمتی که شده معشوقت رو ببینی و باهاش صحبت کنی ، این یعنی تو دیوانه وار عاشقشی . اگه بگی: "اگه بهش نرسم خودم رو می کشم" این یعنی تو دیوانه وار عاشقشی و تحمل بدون او بودن رو نداری این به نظر عام دیوانگی است ولی از نظر عشاق که درد دوری رو چشیدند ، زیاد عجیب و غیرمنطقی نیست!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیا برای ازدواج عشق کافی است؟
من میگم نه کافی نیست ولی غیرضروری هم نیست یا حتی میشه گفت خیلی واجب تر از چیزای دیگه است!
بدون عشق هیچ وقت تفاهم معنایی نداره، هیچوقت وفاداری وجود نداره و زندگی مشترکی در حقیقت وجود نخواهد داشت البته شاید فقط به ظاهر!!!
دیشب شما یه چیزی گفتید:" حتی اگه بیاد اینجا باهاش ازدواج نمی کنم"
ولی گفتید: "دوست دارم همش نگاهش کنم و ..."
این یعنی دلتون می گه آره عقلتون می گه نه!
تاریخ ثابت کرده که دل دروغ میگه و عقل راست ولی در حقیقت این دله که حرف آخر رو می زنه و این عقله که تسلیم دل میشه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیا دوست داشتن با عشق متفاوته؟
قطعا!
دوست داشتن حاصل رفتار تحسین برانگیز شخصی یا احترام و یا همصحبتی و هم نشینی در مدت زمان طولانی است . مثل علاقه ی ما نسبت به والدین ، خواهر، برادر، یا شخصی حتی از جنس مخالف که با او در ارتباط هستیم .
به نظر من عشق هم مثل خیلی چیزهای دیگه قابل کشفه! فقط زیادی گسترده و پیچیده است و مطمئن باشید برای هر سوالی جوابی وجود داره.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چرا دوست داشتن از عشق برتره؟
دراکثر موارد عشق یه احساس شاید نشه گفت زودگذر ولی به هرحال گذراست! از یکی از دوستانم که در این باره می پرسیدم می گفت: من وقتی عاشق بودم ، نسبت به هیچ پسری احساسی نداشتم حتی نگاهشون هم نمی کردم ( یه چیزی تو مایه های احساس گناه کردن) ! ودر اون زمان هیچ کس جز اون واسم اهمیت نداشت."
پرسیدم: "هیچ شخصی حتی بابات رو هم دوست نداشتی؟حتی همکلاسیت؟"
گفت: " نه ! به هیچ عنوان . ویا حداقل چون بهشون فکر نمی کردم هیچ حسی هم نسبت بهشون نداشتم! درواقع عشق جایی واسه دیگران توی قلب آدم نمی ذاره."
و من متوجه شدم همونطور که فکر و روح آدم رو تصرف میکنه قلب رو هم در تصرف خودش درمیاره!
خیلی وقت ها عشق در اثر زیبایی بوجود نمیاد: اگه دلت بگه اینو میخوام دیگه هیچ چیز جلودارش نیست و اگه اونقدر عاقل باشی که نگذاری دلت به دنبال هدفش بره ، عشق با عقل جدال می کنه و نتیجه ی این جنگ چیزی جز جنون نیست!
دوست داشتن از عشق برتره چون می تونه دائمی باشه ولی عشق نه!
وقتی یه نفر رو می بینی و حس می کنی که عاشقش شدی اگه دیگه نبینیش این عشق کم کم تمام فکر، روح و قلب تورو تصرف می کنه و بر تمام وجودت حاکم میشه و اگه دیگه نبینیش مجنون میشی! ولی اگر قبل از اینکه این عشق ذره ذره ی وجودت رو مطعلق به خودش کنه ، دوباره اون فرد رو ببینی ممکنه حس کنی که عاشقش نیستی ولی اگه کار از کار گذشته باشه ، برای بدست آوردن و مالک شدن اون فرد حاضری هر کاری انجام بدی و اگر نشد دست به خودکشی می زنی ...