مردم در همه جای دنیا عاشق می شوند، از عشق دست می کشند یا در عذاب عشقند. عبارات عاشقانه به شما کمک می کند تا عمیق ترین افکار و احساساتتان را در زمانهایی که کلمات به راحتی بر زبانتان جاری نمی شوند، ابراز کنید. در اینگونه مواقع علیرغم تمام تلاشتان برای پیدا کردن کلمات و جملات، هیچ کلمه ای به ذهنتان نمی رسد.
ادامه مطلب ...
یادته که روز آخر بغض مو نگه نداشتم
تو جواب تلخ بدرود گریه هامو جا گذاشتم
منه تنها رو سپردی به هجوم تیغ غربت
خودت اما پر کشیدی میون تیک تیک ساعت
به تو گفتم نرو برگرد . . . که تو قلب من نشستی
ولی تو با خنده گفتی که دیگه عهد و شکستی
می دونم یه روز دوباره برمی گردی خیلی دیره
میگی حرفات یه دروغ بود، بی صدام دلت می گیره
ولی افسوس که دل من دیگه عاشق نمی مونه
که برای با تو بودن شعر خوشبختی بخوونه
بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرو
یادته به من می گفتی که برام فقط تو موندی
حس من مثل یه شعره ، بیت آخر رو تو خوندی
همه حرفایی که گفتی دونه دونه باورم شد
همه اشکی توی چشمام واسه روز آخرم شد
اما تو ساده شکستی ، حرمت هرچی نفس بود
کاشکی تو قصه هات می گفتی دل من برات قفس بود
می دونم یه روز دوباره برمی گردی خیلی دیره
میگی حرفاش یه دورغ بود، بی صدام دلت می گیره
برو و قلب تو بردار که واسه خودت بموونه
توی رویام جا نداری ، بسه حرف عاشقونه
اگر می دانی در این جهان کسی هست
که با دیدنش رنگ رخسارت تغییر می کند
وصدای قلبت آبرویت را به تاراج میبرد ،
مهم نیست که او مال تو باشد ،
مهم این است که فقط باشد :
زندگی کند ، لذّت ببرد
و نفس بکشد .
گاه می اندیشم،
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می شنوی، روی تو را
کاشکی می دیدم .
شانه بالا زدنت را،
- بی قید -
و تکان دادن دستت که،
- مهم نیست زیاد -
و تکان دادن سر را که،
- عجیب ! عاقبت مرد ؟
- افسوس !
- کاشکی می دیدم !
من به خود می گویم :
« چه کسی باور کرد
« جنگل جان مرا
« آتش عشق تو خاکستر کرد ؟
با من اکنون چه نشستنها، خاموشیها،
با تو اکنون چه فراموشیهاست .
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم
خانه اش ویران باد
آسمان نگاه میکردم, شب سر در گریبان کرده بود! انگار نمیخواست کسی صورتش را ببیند!
از او پرسیدم:
از چه رو اینقدر غمگین هستی؟!
سرش را بالا اورد به من نگاهی انداخت.چشمانش دیگر نمی درخشیدند.
گفت:
تمام زیبای های من به ستارهایم است, هر بار که یکی از شما میمیرید , ستاره او نیز از غم
خاموش میشود!
اما برخی از ستاره ها قبل از انکه شما بمیرید, مرده اند!
با تعجب پرسیدم چرا؟!
جوابم داد:
زیرا اکثر ادم ها قبل از اینکه از دنیا بروند مرده اند!
نگاهی به شب و ستاره ها کردم من هم همرا ه انها گریستم
برگ افتاد ز آغوش درخت
مرغکی پر زد و بر شاخه نشست
باد در برگ درختان پیچید
سیب سرخی در آب
در دل حوض سفید همچنان میرقصید
عکس خورشید چه لغزنده بر آب
در گذر بود کنارش ابری
من ولی غرقه به یک برگ سفید در دامن دفتر
غرقه در صحبت دائم با دل
منو خودکار سیاه
منو این برگ سفید
منو دنیائی حرف بارش اشک مداوم بر آن
لحظه ای خیره به روز پائیز
روز پائیز به همراهی باد
در شتابی جدی
در جدا کردن هر برگ پس از برگ دگر
گوئیا قصد سفر داشت که زود تا زمانی باقیست
فصل پائیزی خود را اینجا
به هر آنکس که نگاهش میکرد
باز پس داده و اثبات کند
که دگر پائیز است
و منو دفتر من بی هرآن پائیزی
فصل در فصل همه بودن را در هرآن برگ پس از برگ دگر
قصه گفتیم و کسی گوش نکرد
و کسی نیز ندیدکه جهان دل ما در کجا برفی بود
در کجا بارانی
کی به پائیز رسید یا بهارانش را
در کجا سر میکرد چه زمان طی میکرد
مرحبا بر دل هر فصل جهان
که اگر آمد و رفت لااقل در نگه مردم دهر
همه جا دیده شد و نقشی داشت
در دل یک یک افراد جهان
آه و افسوس بما که
بدون اثری آمده مانده و آخر رفتیم