امروزاگر ازعشق خود دیوانه ام کردی مرو
از مستی ام مستانه شو زین باده هم پیمانه شو
جانان من بامن بمان وان نغمه در گوشم بخوان
دیوانه ام کردی توهم همچون منی دیوانه شو
سرخوش شدم از بوی تو از تیرک ابروی تو
ان طره ی گیسوی تو.من شمع و تو پروانه شو
من از شرابت سرخوشم با چشم مستت دلخوشم
عشقت به هرجا میکشم با من بیا هم خانه شو
عشقت به دل مهرت به جان یاد تو درروح وروان
ای راحت جانم بمان معشوقه ای جانانه شو
صد بار گفتم با دلم بند از اسارت پاره کن
عاشق نشو عاشق نشوبا واژه اش بیگانه شو
قلبم شکستی از جفا با من چه کردی بی وفا
درجای دیگرخانه کن بی وقفه صاحب خانه شو

امشب اگر یاری کنی، ای دیده توفان می کنم
آتش به دل می افکنم، دریا به دامان می کنم
می جویمت، می جویمت، با آن که پیدا نیستی
می خواهمت، می خواهمت، هر چند پنهان می کنم
زندان صبرآموز را، در می گشایم ناگهان؛
پرهیز طاقت سوز را، یکسر به زندان می کنم
یا عقل تقوا پیشه را، از عشق می دوزم کفن
یا شاهد اندیشه را، از عقل عریان می کنم
بازآ که فرمان می برم، عشق تو با جان می خرم
آن را که می خواهی ز من، آن می کنم، آن می کنم
خیلی قشنگ بود.
متن جالب و قشنگی بود
التماس دعا
سلام دوست عزیز وبلاگ زیبایی داری من شما رو لینک کردم ممنون میشم شما هم منو لینک کنی
سلام
از آخرین باری که اومدم خیلی شیک تر شده
بابا سلیقه