تو شبستون چشات
پایین پله های پلکت
مچ مهتابو می گیرم
اون دمی که گرگ و میشه
با یه گله شقایق
پیش پای تو می میرم
من شبو به خاطراتم
وصله می کنم می دوزم
من به هر رعد نگاهت
گر می گیرم و می سوزم
تو شبستون چشات
پایین پله های پلکت
مچ مهتابو می گیرم
اون دمی که گرگ ومیشه
با یه گله شقایق
پیش پای تو می میرم
اگه روزا خواسته باشی
شبو تا تهش می نوشم
می زنم به آب وآتیش
با خود خورشید می جوشم
زخم خورشیدی تن رو
با شب وشبنم می بندم
اگه مقتول تو باشم
دم جون دادن می خندم
تو شبستون چشات
پایین پله های پلکت
مچ مهتابو می گیرم
اون دمی که گرگ ومیشه
با یه گله شقایق
پیش پای تو می میرم
تو با این نگاه یاغی
قرق سینه مایی
فاتح قلعه رویا
کی به فتح ما می آیی؟
قصه اینجوری شروع شد.. من وچشمات و ترانه
تو رو خواستن تا همیشه..... گریه و اشک شبانه
تو می دونی تا همیشه..... من به یاد تو می مونم
هرچی که ترانه دارم ..واسه ی چشات می خونم
واسه داشتن دستات.... لحظه هام پر از بهونه اس
دیدن صورت ماهت....... ...یه خیال عاشقانه اس
بی تو من هیچی ندارم.. پیش چشمات کم می یارم
اگه تو بخوای می میرم جون به دستات می سپارم
لحظه ها مو با حضورت ..عاشق وترانه خون کن
با نگاه پاک و معصوم........ دل سردمونشون کن
تو مثه اب و نفس باش.... واسه این عاشق مجنون
رو تن این خاک تشنه........ تو ببار همیشه بارون
سلام به دوست عزیزم
خیلی قشنگ بود و امیدوارم همینطور همیشه زیبا بنویسی
به من هم سر بزن
باسپاس .. مطرود ...