با همه با همه عاشقی ها که دارم
باید آخر شما را کناری گذارم
مثل دیروزهایی که در دل نبودید
می توانم دلم را به باران سپارم
من شبیه عزل های مردم نبودم
تف بر این شعر مردم فریبی که دارم
گر چه گاهی مردد ولی می روم آه
نیست دیگر در این محفل آخر قرارم
دوستان از سد خوان هفتم گذشتند
من گرفتار دست کدامین حصارم
عاشقی جرم باشد در این محفل آری
«از تبار شهیدان تهمت شمارم »
آ
تش امشب به پا می کنم تا بسوزید
در تب و تاب یک شعر آتش تبارم
مثل سالی که عاشق شدم مثل چشمت
مثل دلتنگی اول نو بهارم
می روم عاقبت تا کنارت گذارم
با همه با همه عاشقی ها که دارم