باز در یک عصر پاییزی دلم گرفته است.... دلی که همچو برگهای درختان پاییزی زرد و خشک و خسته است ... آری دل شکسته ام بدجور گرفته است..... قدم میزنم در کوچه پس کوچه های شهر پر از سکوت... یک غروب سرد و بی روح پاییزی ، یک دل عاشق ولی تنها و دلتنگ با کوله باری از غم و غصه و یک سوال بی جواب! قدم میزنم و به سرنوشت خویش می اندیشم! و باز در یک غروب پاییزی دلم بدجور برای تو تنگ شده است.... دلم برای آن دل بی وفایت تنگ شده ، نمیدانم چرا ولی بدجور دلم هوای تو را کرده است.... دلت شاد و ممنون بابت همه چیز
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
باز در یک عصر پاییزی دلم گرفته است....
دلی که همچو برگهای درختان پاییزی زرد و خشک و خسته است ...
آری دل شکسته ام بدجور گرفته است.....
قدم میزنم در کوچه پس کوچه های شهر پر از سکوت...
یک غروب سرد و بی روح پاییزی ، یک دل عاشق ولی تنها و دلتنگ با کوله باری از غم و غصه و یک سوال بی جواب!
قدم میزنم و به سرنوشت خویش می اندیشم!
و باز در یک غروب پاییزی دلم بدجور برای تو تنگ شده است....
دلم برای آن دل بی وفایت تنگ شده ، نمیدانم چرا ولی بدجور دلم هوای تو را کرده است....
دلت شاد و ممنون بابت همه چیز