دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

دره بهشت

این اسم مقدسه به اندازیه کلمه عشق و نماز و ...

آمدی

 

باز آمدی

چون دخیلی سبز

که به رفتار سرد باد

بسته بودم

وقتی که آمدی

چای آماده بود

و زمان در شیشه های رنگارنگ

با درنگی سرخ

آبی می نمود.

 خواستم این را بگویم. من کارم با این کلمه‌ها راه نمی‌افتد. خنده را بلند، بغض را با لرزش و

دوستت دارم را میان لب‌های تو دوست دارم. با صدای تو



الهی! راز دل گفتن دشوار است و نگفتن دشوارتر...


درخت خشکیده را سنگ ‌باران می‌کنی

بی آنکه بدانی پاییز را خزانی نیست.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد