بی تو هر شب غم تو به خلوت خودم می بردم
خبری از تو نبود و لحظه ها رو می شمردم
وقتی شب سحر میشد به بیقراری..
خودمو به دست گریه می سپردم
گله و شکایتی از تو به لب نمی آوردم
تو به یاد من نبودی
اما من واست می مردم..اما من واست می مردم
من تو رو از تو می خواستم که به عشقت
در دنیا رو به رو خودم ببندم
تو منو مثل یه بازیچه میخواستی
که واست گریه کنم..واست بخندم
اما من واست می مردم..واست می مردم
به شبی بی تو تو دفتر چه ی قلبم
اونجا که آخر عشق و سرگذشته
زیر اسم خودمون واست نوشتم
راست میگی که اون گذشته ها گذشته
تو منو با دریا دریا اشک چشمام نمی خواستی
آخه تو بیشتر از اون گریه ی من گریه میخو استی
تو منو مثل یه بازیچه میخواستی
که واست گریه کنم..واست بخندم
اما من واست می مردم..واست می مردم