بی آنکه راه بر تو ببندد نگاه من
ای آشنا گریختی از من گریختی
چون سایه ای که پرتو ماه آفرینش
پیوند خود ز ظلمت شب ها گسیختی
این جا مزار گمشده ی بوسه های تست
وان دورتر خیال تو بنشسته بی گناه
من مانده ام هنوز در این دشت بیکران
تا از چراغ چشم تو گیرم سراغ راه