نمی تونم جدا باشم از این راهی که تقدیره از این راهی که هر ساعت به دنبال یه تغییره *** نمی تونم جدا باشم از این عقلی که زنجیره از این احساس آزادی که زندونی تدبیره *** نمی تونم جدا باشم از این فصلی که پاییزه از این چشمای بی نوری که از بارون لبریزه *** نمی تونم جدا باشم از این آغوش هرروزه از این گرمای بی منت که می بخشه و می سوزه *** نمی تونم جدا باشم از این قلبی که پر درده از این سوسوی امیدی که شاید باز برگرده *** نمی تونم رها باشم از این فکرای بیهوده از این بغضای تکراری و این احساس فرسوده *** منم لیلای بی مجنون که از اسمش گریزونه نمی تونم جدا باشم از این اسمی که مجنونه *** بیا بازم تو کاری کن نگو این عشق بیماره نگو این فکر کابوسی و این دیوار آواره *** بیا بازم کنارم تا که آغوشت پناهم شه بذار این عشق نافرجام تاوان گناهم شه *** نگو راهی ندارم جز همین راهی که تقدیره خدایا خوب می دونم واسه بخشیدنم دیره |