کمک کن بستری ازگل بسازیم
برای کوچه شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم گل بسازیم
کمک کن سایه بونی از ترانه
برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه
برای زخم شب مرحم بسازیم
بذارقسمت کنیم تنهاییمون رو
میون سفره ی شب تو با من
بذار بین منو تو دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن
کمک کن ازمسافرهای عاشق
سراغ مهربونی رو بگیریم
کمک کن تا برای هم بمونیم
کمک کن تا برای هم بمیریم
خدا به شیطان گفت: لیلی را سجده کن. بسم الله ... شیطان غرور داشت. سجده نکرد. گفت: من از آتشم و لیلی از گل است. خدا گفت: سجده کن، زیرا که من چنین می خواهم. من چیزی می دانم که تو نمی دانی. شیطان سجده نکرد. سرکشی کرد و رانده شد؛ و کینه لیلی را به دل گرفت. شیطان قسم خورد که لیلی را بی آبرو کند و تا واپسین روز حیات فرصت خواست. خدا مهلتش داد؛ اما گفت: نمی توانی، هرگز نمی توانی لیلی دردانه من است. قلبش چراغ من است و دستش در دست من. گمراهی اش را نمی توانی، حتی تا واپسین روز حیات. شیطان می داند لیلی همان است که از فرشته بالاتر می رود؛ و می کوشد بال لیلی را زخمی کند. عمری است که شیطان گرداگرد لیلی می گردد. دستهایش پر از حقارت و وسوسه است. او بدنامی لیلی را می خواهد. بهانه بودنش تنها همین است. می خواهد قصه لیلی را به بیراهه بکشد. نام لیلی، رنج شیطان است. شیطان از شیوع لیلی می ترسد.
شیطان از عشق واهمه دارد....